نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

شگفتی های شهرهِرت! قسمت شانزدهم


 از قصۀ پر غصۀ «شل کن سِفت کن درآوردن» مسئولان شهرهرت که بگذریم می رسیم به حکایت شگفت انگیز انتخابات در این شهر.

از تعدد بیش ازحد داوطلبان ورود به عرصۀ انتخابات گرفته تا تنوع شعار ها و وعده ها و دروغ پردازی ها و فریب کاری ها  و از هزینه ها و ریخت و پاش ها و بذل و بخشش های آن چنانی تا تخریب ها و تهمت ها و افتراها و ده ها ادا و اطوار و حرکت های نا موزون و غیر اصولی دیگر، شگفتی هایی هستند که در انتخابات هیچ شهری به جز شهر هرت سابقه نداشته و ندارد.

در هر حوزۀ انتخاباتیِ شهرهرت، ده ها برابر تعداد منتخبان آن حوزه نام نویسی می کنند و برای ورود به این عرصه، از سر و کول هم بالا می روند و همدیگر را زیر پای خود له و لورده می کنند؛ تا بلکه بتوانند با گذشتن ازهفت خان پیچ در پیچ و پرمخاطرۀ انتخابات، کرسی های اغوا کنندۀ قدرت را به تصرف خود درآورند.

اما یرای اینکه بدانیم راهیان این هفت خان از چه مسیر هایی می گذرند و باچه موانعی مواجه می شوند باید داوطلبان ورود به عرصۀ انتخابات را سایه به سایه تعقیب  و مسیر حرکت آنان را رد یابی کنیم.

اولین مرحلۀ این هفت خان، آرزوی رسیدن به پست و مقام و اشغال کرسی های قدرت است و از آنجا که آرزو برجوانان عیب نیست پس هرکس از هر طیف و طبقه و صنف و با هر شکل وقیافه ای می تواند این آرزو را در دل بپروراند و به آسانی وارد خان دوم شود.

خان دوم مرحلۀ اراده و تصمیم است و تشنگان قدرت، با این ایده و تصورکه مقبول خاص و عامند و زمین و زمان عاشق دلسوختۀ آنان است و لذا می توانند با نفوذ درقلب ها و جلب نظرها، در صد قابل توجهی از آرای مردم را جارو کنند و پارو پارو به صندوق ها بریزند؛ با زمزمه کردن ترانۀ «من از کی کمترم رأیی نیارم»؟! بی هیچ تردیدی تصمیم می گیرند از این خان هم عبور کنند و وارد خان سوم شوند. ناگفته نماند که تکلیف ها و  تشویق های بستگان و دوستان نیز در  اتخاذ این تصمیم بی تأثیر نبوده و اغلب آنان، از باب چاپلوسی و خود شیرینی، با بزرگنمایی توانمندی ها و شایستگی های فرد داوطلب و نیز منحصر به فرد جلوه دادن وی، فرد را با اصرار تمام از راه به در کرده و وادار به گام نهادن به این وادی پر مخاطره  می کنند. 

مسیر خان سوم برخلاف دو خان قبلی بسیار تاریک و دلهره انگیزاست. دراین مسیر  پیچ ها، سر بالایی ها و موانع صعب العبوری وجود دارد که گذشتن از آنها یه اصطلاح، کارهر ننه قمری نیست و به قول معروف « گاو نر می خواهد و مرد کهن »! لذا بیشتر داوطلبان، به درستی نمی دانند که آیا خواهند توانست با طی این طریق طاقت فرسا جواز ورود به خان چهارم را از نگهبانان همیشه بیدار و درعین حال پر مدعای این خانِ خطرناک بگیرند یا خیر؟ با این حا ل برای امتحان کردن شانس خودشان هم که شده وارد این خان می شوند؛ اما تا رسیدن به انتهای آن چندین بارغربال می شوند و پس از ریزش شمار قابل توجهی از آنان، باقیمانده با در دست داشتن گواهینامۀ قبولی،  درحالی که از فرط شادی در پوست خود نمی گنجند و کلاهشان را به علامت خوشحالی به هوا پرتاب می کنند وارد خوان چهارم می شوند.

خان چهارم، مرحلۀ تدارکات، تمهیدات، یارگیری، اسپانسرتراشی و درنهایت تهیۀ مقدمات و برنامه ریزی برای ورود به خان پنجم و به عبارتی هفتۀ تبلیغات است . در این مرحله نامزدها با پوشیدن لباس های شیک و پیک و آرایش کامل، مانند تازه دامادها در مقابل دوربین های عکاسی قرار می گیرند و از زوایا و ژست های مختلف عکس می گیرند و ازهرفرم آنها صدها و بلکه هزاران نسخه دراشکال و اندازه های بزرگ و کوچک، چاپ و در ستادهای خود انبار می کنند.

 با وجود غیر فانونی بودن تبلیغات در این مرحله تقریباً همۀ نامزدها با سوء استفاده از موقعیت و فرصت به دست آمده ازغفلت و بی خیالی متولیان و ناظران انتخابات، خودرا عملاً و آشکارا در معرض تبلیغ قرار می دهند و در عین حال، با نشر اکاذیب و ادعاهای اغلب کذب و عاری از حقیقت، در بارۀ رقبای خود، آنانرا نا جوانمردانه تخریب و بدنام می کنند.

 دادن شام و ناهار، تدارک مهمانی های پرهزینه، ریخت و پاش ها و بذل و بخشش های بی رویه و بی حساب و کتاب در این مرحله از خان چهارم از رونق فراوانی برخوردار می شود و اغلب نامزد ها با صرف هزینه های کلان به استقبال خان پنجم می شتابند.

ادامه دارد

شگفتی های شهر هرت! (قسمت پانزدهم)


در دو قسمت اخیر دو نمونه از مصداق های ضرب المثل «شل کن سفت کن در آوردن» مسئولان شهر هِرت را خواندید و دیدید که  چگونه تصمیمات و اقدامات آنان در انواع زمینه ها مقطعی و نا پایدار است.

یک نمونۀ دیگر از شاهکار های مدیران این شهر، شل کن سفت کن در آوردن در کاهش سود سپرده های بانکی است. این حضرات یک روز تصمیم می گیرند که نرخ سود سپرده های بانکی را کاهش دهند و به دنبال آن با صدور بخشنامه ها و دستورالعمل های غلاظ و شدّاد، بانک ها را ملزم به اجرای این تصمیم  می کنند و برایشان خط و نشان می کشند که هرکس از این دستور سرپیچی کند بنده مسئول آن نخواهم بود و هرچه دیدند از چشم خودشان دیدند و بالاخره خود دانند!

 اما گویی این دستورالعمل ها مانند برخی از کالاهای مصرفی و فاسد شدنی تاریخ مصرف دارند و پس از انقضای این تاریخ از حیّز انتفاع خارج می شوند و باید آنها را دور ریخت. بنابراین، بانک ها تا آن تاریخ که معمولاً از یکی دو هفته تجاوز نمی کند، دندان روی جگر می گذارند و به ظاهر هم که شده تابلوی نرخ سود سپرده ها را پشت و رو می کنند تا صادر کنندگان بخشنامه ها ببینند و کیف کنند! حالا در باطن چگونه عمل می کنند، فقط خدا می داند و خودشان؛ اما پس از انقضای تاریخ مصرف دستور العمل ها برای اینکه از بوی تعفن شان  راحت شوند آنها را مچاله می کنند و در زباله دانی می ریزند و بی آنکه آب از آب تکان بخورد تابلوی نرخ سود را دوباره از این رو به آن رو می کنند تا در معرض دید عموم قرار گیرد و چشم مدعی را در بیاورد!

بدین ترتیب مسئولان پولی شهر هرت وقتی بیکار می شوند یک دستورالعمل سفت و سخت در بارۀ کاهش نرخ سود سپرده های بانکی  صادر می کنند و آنرا چند روزی جدی می گیرند؛ اما پس ازکمی کش و قوس و  زور آزمایی در بین آنان و بانک ها در نهایت زور بانک ها به آنان می چربد و با بر افراشتن پرچم پیروزی بر فراز مؤسسۀ خود و سر دادن شعار « این منم طاووس عِلّیّین شده » در کمال اطمینان و آرامش خاطر به کار خود ادامه می دهندو با این کارشان طبعاً مسئولان پولی شهر هرت را به شدت دماغ سوخته می کنند تا دیگر رویشان کم بشود و منبعد به پر و پای بانکی ها نپیچند!

بله، این قبیل شل کن سفت کن در آوردن ها مدت هاست که در شهر هرت نهادینه شده و برای اهالی صبور و نجیب آن به صورت یک امر عادی در آمده است و به همین علت دیگر کسی  نه از آن آزرده خاطر می شود و نه شگفت زده. 

و اما وقتی خبر کاهش نرخ سود سپرده ها در بوق و کَرنا دمیده می شود، برخی از سپرده گذاران، از لج مسئولان پولیِ شهرِ هرت، دیگر پول بی زبان خودرا به بانک ها نمی سپارند و آنرا مانند عهد بوق، یا در صندوق های خانگی یا در لای لحاف و تشک و متکا و یا برای محکم کاری لای جرز پنهان می کنند و رویش را گِل  می مالند تا کسی به آن دستبرد نزند و بعد از سپری شدن تاریخ مصرف بخشنامه ها و برگشتن نرخ سود سپرده هابه روال سابق و اسبق و ماسبق، باز پول خودرا از مخفی گاه  بیرون می کشند و به بانک ها می سپارند تا از سود آن به قول معروف « نانی به کف آرند و به غفلت نخورند».