نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

گوش و موش


 احسنت صحیح است!

توضیح: این مطلب در شماره 34 مورخه 11 شهریور 1383 نشریه مراغه نامه به چاپ رسیده است.

 راستش تا همین دیروز پریروز، خیال می کردم این فسقلی نیم وجبی با آن جثه ریزه پیزه و بی قواره اش، چیزی بارش نیست؛ اما اخیراً متوجه شدم که نخیر فسقلی نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه! اصلاً  نصف هیکل نامرعی اش زیر زمین است و برای خودش یک پا ماجرجوست!

 پس از صرف صبحانه آیفون زدم و ازش یک چای داغ خواستم؛ اما خوانندگان عزیز شما فکر می‌ کنید چه گفته باشد خوب است؟! بله همان فسقلی که شعار همیشگی اش:  "از تو به یک اشارت از من به سر دویدن" بود. همان فسقلی که مرتب در مقابلم دم می جنباند و دولا  راست می شد و  مجیزم را می گفت؛ این بار با گفتن یک جمله سربالا سنگ روی یخم کرد! او گفت: "آقا! اگر پشت گوش مبارکتان را دیدید چای ر ا هم می‌بینید!" اول خیال کردم  طبق عادت همیشگی‌اش مزاح می‌کند؛ اما دیدم نخیر خیلی هم جدیست! برای اینکه وانمود کرده باشم که جدی نگرفته‌ام، گفتم: بابا داغ داغ هم نشد مهم نیست. یک فنجان چای ولرم  هم روی صبحانه می چسبد. گفت: "بحث داغ و لرم نیست. امروز چای بی چای." گفتم: فسقلی جان! نکند چای خشک نداری؟  "گفت دارم."  گفتم: لابد قندت تمام شده؟  گفت: "نخیر تمام نشده." گفتم: پس حتما گازی آبی چیزی قطع شده؟  "گفت: "نه گاز قطع شده نه آب." گفتم: پس چه مرگت است؟ چرا چای دم نکردی؟! گفت: "آقا! لپ کلام این که تحصن کرده ایم." با شنیدن این حرف مثل اینکه یک سطل آب یخ روی سرم ریخته باشند موهای سرم سیخ شد! گفتم: مرد حسابی اصلا می فهمی چه می‌گویی؟!  گفت:  "خیلی هم می‌فهمم آقا! تنها بنده نیستم که تحصن کرده‌ام. کج کلا خان هم هست. چاپارخان هم به همچنین میرزا بنویس هم همین نیم ساعت پیش به جمع ما پیوست."  دیدم نخیر انگار، کار از یک جایی عیب کرده و به قول معروف کاسه ای زیر نیم کاسه است؛ فلذا مجبور شدم برای کشف حقیقت و در آوردن ته و توی قضیه سری به آبدارخانه بزنم؛ اما چه دیده باشم خوب است؟! بله! دبدم میرزا بنویس رفته روی چهارپایه و مشغول خواندن بیانیه است:  او می خواند و بقیه هم  می گویند: احسنت، صحیح است.

 1- اشتباهات چاپی در ستون گوش و موش شأن و اعتبار این ستون را در انظار خوانندگان تنزل داده و ما را پیش مردم سنگ روی یخ کرده است. برای مثال:  چاره را بیچاره، کلمه را کله، کالا را حالا، نان را نام  قلم را شلم و... چاپ می کنند!

 2- گاهی  نصف یا تمام  جمله را از قلم می‌اندازند! 

3-گاهی نشانه های سجاوندی را از قلم می اندازند و این کار باعث می شود معنی جمله به کلی تغییر کند!

خوانندگان ستون گوش موش این اشتباهات را به حساب نویسنده محترم ستون می گذارند. این مسئله را چندین و چند بار به مدیرمسئول محترم تذکر داده‌ایم؛ اما افاقه نکرده؛ لذا بدین وسیله از دست اندرکاران محترم نشریه وزین مراغه نامه مصرانه می‌خواهیم  بعد از این در چاپ مطالب دقت کنند و از تکرار اغلاط چاپی جلوگیری به عمل آورند. ما در اعتراض به موارد گفته شده و تا اصلاح وضع موجود به تحصن خود ادامه خواهیم داد و از مواضع خود در این زمینه حتی  یک وجب هم عقب نشینی نخواهیم کرد...

 از کسی پنهان نیست از شما چه پنهان من هم علیرغم اینکه با تحصن و اعتصاب و اعتراض از بیخ و بن مخالفم؛ اما در خاتمه هر بند از بیانیه زیر لب می گفتم: احسنت صحیح است. احسنت صحیح است.

گوش و موش


فیل و فین و فسقلی

توضیخ: این مطلب در شماره 51 مورخه اول خردادماه 1386 نشریه مراغه نامه به چاپ رسیده است.

هر کس هم  نداند خوانندگان عزیز خوب می دانند که این فسقلی نیم وجبی خودش کسی نبود؛ نه شهرتی داشت، نه کسی او را می شناخت و نه خودش دست چپ و راستش را تشخیص می داد! فسقلی شهرت و آوازه اش را تماماً مدیون بنده و همکاران بنده درستون گوش و موش است. در واقع، این ما بودیم که اولین بار استخدامش کردیم و زمام امور آبدارخانه را به دستش سپردیم. بله! ما بودیم که نردبان ترقی اش شدیم و اسمش را برسر زبان‌ها انداختیم. حالا فسقلی برای خودش کسی شده و سری از توی سر ها درآورده است! این موجود نیم وجبی حالا چنان حقوقی برای خودش قائل است و چنان سرمست باده غرور شده است  که مسلمان نشنود کافر نبیند! انگار که فیل فین کرده و فسقلی از دماغش افتاده! ادعاهایش  را که نگو. یک‌روز ادعا می‌کند: آبدارخانه را به تنهایی تجهیز کرده و از آفتابه گرفته تا سماورش، حاصل تلاش‌های شبانه‌روزی و خستگی ناپذیر اوست و لذا هیچ کس نمی تواند او را از مسند آبدارخانه پایین بکشد! یک روز باد در غبغب می اندازد و ادعا می کند که ستون گوش و موش با تمام متعلقاتش ملک طلق او ست و او حق دارد هر وقت که اراده کند ساختار آن را دگرگون کند و به نفع خودش تغییر دهد! زمانی با چسباندن القاب و عناوین عاریه ای به سر و ته اسمش، ژشت آدم های درس خوانده را به خود می‌گیرد و برای اثبات مدعاش چنان حرف های قلمبه سلمبه ای می‌زند که خودش هم معنی آنها را نمی‌داند!

 ادعاهای فسقلی صد البته در موارد فوق خلاصه نمی‌شود. او همچنین ادعا می‌کند: به زودی در مسابقه مردان آهنین شرکت می‌کند و با بلند کردن وزنه های سنگین تر از خودش، عنوان قوی ترین مردان جهان را از آن خود می‌کند!

 خلاصه در سرتان ندهم فسقلی بد جوری به مرض خود بزرگ‌ بینی مبتلا شده و با آن قد و قواره چند سانتی متری اش خود را همیشه یک سر و گردن بلندتر و بالاتر از بقیه می بیند و به همین علت، خیال می کند می تواند از این و آن نسق بکشند!

 این‌ها را که عرض کردم، تنها مشتی از خروار  و نمونه‌ای از ادعاها و خودخواهی های فسقلی بود و اگر بخواهم مختصری درباره گنده گویی ها،  فریب کاری ها و بلوف های ایشان بگویم و بنویسم، به قول معروف: "مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود." که ما نه وقتش را داریم و نه کاغذش را!

حالا شما بگویید با این فسقلی پر مدعا چه کنیم؟ بگذاریم با ادعاهایش مخ ما را بخورد؛ یا اینکه بفرستیم آنجا که عرب نی انداخت؟!

اوقات خانه نشینی را چگونه مدیریت کنیم؟


مدتیست که مردم، در سراسر دنیا با یکی از خطرناک ترین بیماری ها دست و پنجه نرم می کنند.  شیوع ویروس کرونا، اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان را با چالش مواجه کرده  و جان هزاران نفر را گرفته است. سرعت انتقال این ویروس به اندازه‌ای زیاد است که اگر لحظه ای غفلت کنیم گریبان تک‌ تک ما را نیز خواهد گرفت.

 برای جلوگیری از ابتلا به کرونا، راهکارهای متنوعی مانند: شستن مرتب دست‌ها، ضدعفونی کردن محل  کار و زندگی، استفاده از ماسک، رعایت فاصله اجتماعی، پرهیز از سفرهای بین شهری و در نهایت، قرنطینه خانگی، از سوی دست اندر کاران نظام سلامت، سفارش شده است.

 اصلی ترین این موارد قرنطینه خانگی و به عبارتی ماندن در خانه است.  در خانه ماندن با وجود همه سختی‌ها و محدودیت‌هایی که دارد، یکی از بهترین راهکارها برای جلوگیری از ابتلاء به ویروس کروناست و ما باید با تدوین و اجرای برنامه های سر گرم  کننده  و در عین حال مفید، ساعات طولانی در خانه ماندن را به درستی مدیریت کرده و آنرا به فرصت تبدیل کنیم . در اینجا به چند مورد از  کارهایی که باید در ساعات خانه نشینی انحام دهیم به طور گذرا اشاره می کنیم :

1- کتاب یکی از سر گرم کننده ترین و در عین حال سالم ترین و مفیدترین  وسایلی است که می توانیم با خواندن آن، افزون بر کسب  آگاهی های لازم در باره مسایل مختلف اجتماعی و فرهنگی، به سختی های اوقات قرنطینه فایق آییم.

2- اگر از استعداد نویسندگی برخودار هستیم می توانیم درباره موضوعات مختلف قلمفرسایی کرده و نوشته های خود را در رسانه ها و شبکه های مجازی منتشر کنیم.

 3-درفرصت خانه نشینی می توانیم با استفاده از ظرفیت‌های گسترده اینترنت و سایت‌های آموزشی به فراگیری انواع مهارت ها از جمله: آموزش زبان های خارجی، موسیقی، آشپزی و تعمیر لوازم خانگی بپردازیم.

 4-می توانیم با دعوت از دوستان و افراد فامیل به دور همی مجازی، با تماس‌های  ویدیویی و ارتباط صوتی و تصویری خلاء دوری آنان را پر کنیم.

 5- از سرگرمی های مورد علاقه خود مانند: بازی های تلویزیونی، حل جدول، گوش دادن به موسیقی، تماشای فیلم های آموزنده، جابجایی و تغییر دکوراسیون خانه، پرورش گل و گیاه... برای گذراندن اوقات قرنطینه خانگی استفاده کنیم.

6- با انجام ورزش، ضمن تقویت قوای جسمی و روحی و حفظ سلامت و شادابی خود سختی های خانه نشینی را بر خود هموار کنیم.

 7- اوقات خانه نشینی همچنین، بهترین فرصت برای خوابیدن و جبران کمبود خواب است.

8- مشارکت در کار های خانه مانند: آشپزی، نظافت، رفت روب  و گردگیری لوازم خانگی و بالاخره رسیدگی به درس و مشق بچه ها از اموری هستند که می توانند ما را در اوقات خانه نشینی سر گرم کرده و از هجوم افکار ناراحت کننده  و استرس و  اضطراب به دور نگهدارند.

در پایان،  تذکر این نکته را ضروری می دانم که رعایت توصیه ها و پروتکل های بهداشتی و در رأس همه قرنطینه خانگی، برای  جلوگیری از گسترش ز نجیره  ویروس کرونا و مرگ و میر ناشی از آن و حفظ سلامت فردی و اجتماعی به عنوان یک وظیفه و مسئولیت ملی بر همگان واجب و ضروری است و نادیده گرفتن آنها ممکن است افزون بر ایراد خسارت های جبران ناپذیر بر بنیه اقتصاد کشور، جان هزاران نفر از هم وطنان ما را درمعرض خطر مرگ قرار دهد. 

کرونا را بایک تشر، از رو بردم!


نشسته بودم به مصیبت کرونا فکر می کردم و با خود می گفتم: این ویروس بی پدر و مادر، کی دست از سرمان بر می‌ دارد و گورش را گم می‌کند...؟! که در همین حیث، زنگ تلفن به صدا در آمد. گوشی را که برداشتم صدایی شبیه غرش رعد، در گوشم پیچید! وحشت زده گفتم: الو؟!  صدا با لحن نفرت انگیزی گفت: "الو و کوفت، الو و زهر مار، الو و درد بی درمان!" با تعجبی آمیخته به احتیاط، گفتم: ببخشید، به جا نیاوردم ،جنابعالی؟!  در حالیکه همچنان می غرید و می خروشید، گفت: "کی باشم خوبه؟  کرونا! شناختی؟"  چشمتان روز بد نبیند با شنیدن اسم کورنا وحشت سرا پای وجودم را فرا گرفت. اعضای بدنم مثل بید به لرزه افتاد. چیزی نمانده بود گوشی از دستم بیفتد. با این همه به خودم جرات دادم  و در حالی که به تته پته افتاده بودم، بریده بریده گفتم:  بله که می شناسم. کیست که حضرتعالی را نشناسد جناب کرونا؟  راستی چه عجب یادی از این حقیر سراپا تقصیر کردید؟ امری بود در خدمتم؟ صدا که این بار خشن تر و آمرانه تر شده بود؛ گفت: "اگه دستم بهت برسه..."  حرفش را بریدم و گفتم: چرا کرونا جان؟ مگر چه خطایی از بنده سر زده که حضربعالی را تا این حد عصبانی کرده؟! با همان لحن طلبکارانه اش گفت: "خطا؟ خطا از این بزرگتر که چهل روزه خودتو در خونه قرنطینه کرده‌ای و صدها نفر از فک و فامیلا و دوست و آشناهات هم به تأسی از تو در قرنطیه به  سر می برند و دم به تله نمی دهند؟"  گفتم: حضرت کرونا، آخر این که خطا نیست! کرونا با غرشی هولناک تر که مو بر تن آدم سیخ می کرد؛ فریاد زد: "بله که خطاست. اگه هزاران نفر مثل تو و امثال تو در قرنطینه به سر برند، من باید، دم و دستگاهمو جمع کنم و بزنم به چاک و برم  کشکمو بسابم" دیدم نخیر اگر به این ویروس از خدا بی خبر رو بدهم دست از سرم بر نمی دارد؛ لذا تمام صدایم را در حنجره ام متمرکز کردم و  فریاد زدم: برو گمشو، برو به جهنم، برو به درک اسفل السافلین.  چرا دست ازسر خلق الله برنمی داری؟ مگر این مردم چه هیزم تری به تو فروخته اند؟! کرونا که گویی با تشرهای من جا زده بود، این بار با صدای خفه گفت: "آخه"... حرفش را نیمه تمام گذاشتم و با اعتماد به نفس تمام، گفتم: آخه ندارد،  مردم تصمیم خودشان را گرفته اند و تا محو کامل تو در خانه می مانند. تا تو برای همیشه خفه خون بگیری و دیکر به پر و پایشان نپیچی! کرونا که تا این لحظه بی وقفه می غرید و تهدیدم می کرد، وقتی  دید ما همچنان مصممیم که با ماندن در خانه کسب و کارش را از رونق بیندازیم و دکانش را برای همیشه تخته کنیم، چنان قیف شد که دیگر صدایش را نشنیدم!!


شگفتی های شهر هرت ! « بخش یک »


شهرهرت، دریک وادی بی امان وبی فریاد واقع شده و دورتا دور آنرا کوه های سربه فلک کشیده فراگرفته اند. شهرهرت، شهری است بی درو پیکر، بی قانون و بی برنامه که درآن راه ها به بیراهه ختم می شوند، بارها به مقصد نمی رسند ، آب ها سربالا می روند و قورباغه ها ابو عطا می خوانند! واژه های قاعده وقانون، سالهاست که از قاموس شهر هرت حذف شده و درآن اثری ازنظم وترتیب وحد وخط واندازه یافت نمی شود.واژگانی چون: چرا؟ به چه علت؟ و برای چه؟ نیز گویی از همان ابتدا درقاموس شهر هرت، وجود نداشته و چنین واژگانی هرگز به گوش اهالی این شهر عجیب وغریب واستثنائی نخورده است!مردمان شهر هرت از گونۀ خونسردانند و این ویژگی باعث شده که اغلب آنان، بر مصداق مثل معروف : «دنیارا آب ببرد آنان را خواب می برد» به مسائل و رخدادهای پیرامونی خود بی تفاوت وبی اعتنا باشند. انگیزۀ حق جویی و حق طلبی و پی جویی نیز گویی درآنان مرده است . بنا به نوشتۀ مرحوم زین العابدین مراغی، درسفرنامۀ ابراهیم بیگ : « اینان مرده اند؛ اما زنده، زنده اند؛ اما مرده»ازدیگر ویژگی های مهم این شهر، افزایش مداوم شمار قهوه خانه ها و سفره خانه ها وقلیان فروشی ها و قلیان چاق کنی ها وپیتزا فروشی ها و کافی شاپ ها و... وکاهش متقابل کتابخانه ها و کتابفروشی ها و کتاب خوان ها و مراکز فرهنگی وهنری و ورزشی ... وبی خیالی و بی تفاوتی مسئولان ذی ربط درقبال این تحولات نادر و بی بدیل و بی همتاست!درشهربی همتای هرت همچنین مواد مخدر وداروهای روان گردان فراوان تر و سهل الوصول تر از چیپس وپف فیل و پفک و شکلات وسایر تنقلات است وسوداگران مرگ بی هیچ قید وبند و ترس و واهمه ای می توانند این کالای مرگبار وخانه خراب کن را درهر زمان ومکان به مشتریان بخت برگشتۀ خود که بیشتر آنان راجوانان و نوجوانان تشکیل می دهند عرضه  کنند؛ بی آن که مسئولان وظیفه شناس و دلسوز! این شهر، به اصطلاح ککشان بگزد و به روی خود بیاورند.درشهر شهیر هرت هیچ چیزو هیچ کس درجای خود قرار نگرفته است ،دراینجا درجۀ شایستکی افراد باترازوی تزویر و ریا اندازه گیری می شود و قد و قوارۀ اشخاص با مترتملق وچاپلوسی! دراین شهرنادانان ونالایقان درصدر می نشینند و دانایان وشایستگان در ذیل. چه بسیارند صاحبان تجربه وتخصص وهنر که دراین شهر درمحاق خاموشی و فراموشی فرو رفته اند و چه فراوان ، بی هنرانی که با توسل به ظاهرسازی و چرب زبانی و پررویی و ازهمه مهمتر پارتی بازی، درمشاغل حساس وکلیدی جا خوش کرده اند و به شهروندان شهر هرت دهن کجی می کنند!یکی از هنرهای اصلی اهالی شهر هرت ، قهرمان پروری ، بت تراشی واسطوره پردازی است . آنان خیلی راحت از یک آدم عادی ومعمولی بت می تراشند وآنرا آنقدرستایش وبلکه پرستش می کنند که پس از مدتی به اسطوره تبدیل می شود ودرصفحات تاریخ این شهر، جا خوش می کند. اهالی شهر هرت این هنر را از پدران خود به ارث برده اند و درحفظ و حراست آن از هیچ کوششی فروگذار نبوده اند .     هنر دیگر اهالی شهر هرت ، بالیدن ونازیدن به پیشینه وتاریخ و فرهنگ و مفاخر و مشاهیر و میراث ها و ابنیه و اثار به جا مانده از پیشینیان است که خود هیچ گونه نقش ودخالتی درایجاد آنها نداشته اند. اینان بجای دارم ودارم، مدام از داشتم وداشتم دم می زنند ونمی دانند که تکیه کردن بر داشته های عهد بوق! به مثابۀ آویزان شدن از طناب های پوسیده ایست که هرآن امکان پاره شدن آنها و سقوط آنان به قعر درۀ عقب ماندگی وجاماندن ازقطار رشد وتوسعه وشکوفایی وجود دارد ، قطاری که به سرعت و بی وقفه پیش می تازد ومرزهای ترقی وتعالی را یکی پس از دیگری درمی نوردد. ادامه دارد