نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

و چه خوب بود اگر... (21)

راستی چه خوب بوداگر:خوانندگان همیشه خوب وهمیشه باوفای ستون: چه خوب بوداگر... که باوجود استفاده سرشار از ترواشهای قلم سحرانگیزمان،تاکنون مارا مورد لطف وعنایت قرارنداده وتعریف و تمجیدمان نکرده اند وعلیرغم انتظاراتمان، خسته نباشیدی نگفته اند ودست مریزادی ننوشته اند وحتی از یک به به وچه چه ناقابل، درحقمان دریغ ورزیده اندو...حداقل به بهانه اصلاحاتی که از یکی دوشماره قبل درساختار این ستون بوجود آورده ایم وتغییرات وتحولات درخور تحسینی که درمطالب ومفاهیم آن آفریده ایم وخز عبلاتی که تحویلشان داده ایم، تمثال مبارکمان را درصفحات اول نشریات،اعم از رسمی واجاره ای وعاریه ای وترجیحاً درویژه نامه هایی که دررنگها وشکلها واندازه ها وانگیزه های گوناگون هرروزمثل قارچ ازاینجاوآنجا سربر میآورند و رشد میکنند وشاخ وبرگ خود را به اطراف واکناف می پراکنند وصفحات اندک ومحدود خودرا باچاپ انواع  واقسام آگهی ها واطلاعیه ها ورپرتاژها وتبریک ها وتهنیت ها وتسلیت ها وشادباش های دوستانه وصمیمانه خیرخواهانه ودر عین حال: نان وآبدار!، انباشته میکنند و... چاپ میکردندوباکمال مباهات و در اوج افتخار ونهایت  سربلندی و سرافرازی انتخاب یاانتصاب بجا و شایسته ی مان رابه مقام شامخ مدیر مسئولی ستون چه خوب بوداگر... تبریک وتهنیت عرض می نمودند ولیاقت وفراست وکیاست مارااز صمیم قلب وباتمام وجود می ستودند وضمن آرزوی تندرستی و شادکامی برای ما واهل وعیال وورثه ها و پسرخاله ها وپسرعموها عموم فک و فامیل محترم ، توفیق روزافزونمان رادرسر هم کردن انواع خزعبلات و چرندیات، از درگاه خداوند قادر متعال مسئلت می نمودند واز این طریق مارا درادامه این راه بی چاله چوله وبی دست انداز وبی فراز ونشیب وبی دردسر یاری میکردند ومثل کوه پشت سرمان می ایستادند وبرایمان دعا میکردند تابلکه بتوانیم؛ منبعد به پشتگرمی وپشتیبانی این عزیزان ، بیش از پیش وعده های سرخرمن بدهیم وبادروغ پردازیها وفریبکاریها ودغل بازیهای ماهرانه ی خود، سرِ مردم راشیره بمالیم وباسوء استفاده از باور واعتمادآنها چند صباحی بیشتر درمقام شامخ مدیر مسئولی این ستون باقی بمانیم.

و چه خوب بود اگر... (20)

راستی چه خوب بوداگر: به آن عده از خوانندگان عزیز، که بوسیله پیغام وپسغام وتلفن و... مرتباً به ما التماس می کنندکه: منبعد، به مطالب این ستون، یک کمی چاشنی طنز قاطی کنیم، گفته باشیم؛ اگر منظورشما ازطنز، همان شوخی ومطایبه است که حتماً هم هست، لطفاً دست از سرکچل مابردارید. اولاً: مامعتقدیم سری که دردنمی کند، نبایددستمال ببندیم، دوماً: دوست داریم آهسته برویم وآهسته بیائیم که گربه شاخمون نزند! سوماً: توی این دور وزمانه مگر میشود باکسی شوخی کرد؟تا به یکی بگوئی بالای چشمت ابروست، می پرد جفت چشمت راازحدقه درمیآورد ومی گذارد کف دستت. حال بالای چشمت ابروست که جای خوددارد. کافیست به یک کچل خان مادرزادی بگوئی: ببخشین ها، انگار، جسارتاً به فهمی نه فهمی، دوسه تا ازموهای سرتون ریخته! میپرد موهای سرت رادانه دانه می کَند واز بیخ کچلت می کند... آنوقت شماها از این بنده ی حقیر، توقع دارید: دراین ستون، مثلاً به یک مدیر، یاکارمند ویاحتی آبدارچی فلان اداره بگویم: داداش چرا برّ وبرّ منو نگاه می کنی؟ سرتو بینداز پائین و کارت رابکن دیگر... چشمتان روزبد نبیند، میپرد کاغذم رااز دستم میگیرد وچنان می کوبد به فرق سرم که سرم ده تابخیه برمیدارد! ویااینکه: به فلان کارمند بانک بگویم: قربون آن کاکل فرفریت بگردم، دِ یه ذره بِجنب عزیز، این مشتری های فلک زده برای ناهارشون دیزی بارکرده اند، حالا  بسوزه ، کی بسوزه... یک نگاهی به چکم می اندازد ومی گوید: چکت خالیه آقا، حالیته؟... حالا خربیار ومعرکه بارش کن... بازهم بگویم؟ بله اگر یک کمی به آقای شهردار، که خیلی هم پسرخوبی است، گیر بدهم وبه شوخی، بنویسم: داداش شهردار! جان هرکه مرده، این چاله چوله ها راپرشان کن، ازبسکه افتادیم توی چاله چوله ها، جفت پاهامون چلاق شد!.. یا اینکه بنویسم: مهندس جان! چندبار بنویسم؛ این ناودان های مزاحم راکه آب برف وباران راشرّوشرّ میریزند به سروکله مردم ومثل موش آب کشیده گیگ و منگشان می کنند، سامان دهی کن... میدانی چه میشود؟ نه البته، همینطور که گفتم شهردار پسرخوبی است، زود از کوره درنمی ورود. فقط برمیگردد ومی گوید: توچقدر عجولی آق پسر! نمی تونی یکی دوسال دندون روی جگر بذاری؟ می بینی که کاردستمه، می بینی که دارم جدول مدولها رو راست وریس میکنم!... ببینید خوانندگان عزیز؟ اگر واقعاً دلتان به ماسوخته ودوست ندارید، دوتا چشم شهلایمان را سر اینکار بگذارَم، اگر نمی خواهید موهای سرمان تاآخرین دانه اش کنده بشود وآقای شهردار ازما دلخور بشود... دست از سرکچلمان بردارید و بگذارید به همان سبک وسیاق سابقمون بنویسم. بقول معروف مانه دوست داریم بگزیم ونه گزیده شویم!

و چه خوب بود اگر... (19)

راستی چه خوب بود اگر: هریک از آحادجامعه، باعنایت به اینکه قوانین موضوعه درهرجامعه ای، همان قواعد وقراردادهای اجتماعی هستندکه توسط نمایندگان مردم در مجلس قانونگذاری، برای حفظ انتظامات واداره امورجامعه وباهدف تنظیم روابط ومناسبات متقابل افرادجامعه، وضع وتدوین شده وبوسیله مجریان قانون، به مرحله اجرا درمیآیند... ضمن آشنایی نسبی باقوانین جامعه خود، به آنها بعنوان میثاقهای مورد توافق اجتماعی، احترام قایل می شدند. وخودرا بدون هیچگونه عذر وبهانه ای مکلف به رعایت آنها می دانستند... هرچندبرای همه مقدور نیست؛ درحد حقوقدانان، قضات ووکلای دادگستری، به قوانین تسلط کافی داشته باشند، اما آگاهی نسبی از قوانین، بویژه آن قسمت از قوانین وقواعدی که تعیین کننده ی حدود آزادی ها وحقوق وتکالیف فردی واجتماعی افراد بوده وبی اطلاعی از آنها، توانایی دفاع از حقوق وآزادی ها وعمل به تکالیف رااز آنان سلب می کند؛ برای عامه مردم لازم وبلکه ضروری است. وفقدان این آگاهی ها درمردم، صرفنظر از تبعات زیانبار فردی، جامعه رانیز با بحران بی قانونی مواجه می کند. وامنیت حقوقی آن را به چالش می کشد... علیرغم اینکه عده ای از جامعه شناسان و اندیشمندان؛ عواملی چون: خلاء قانونی، نبود قوانین پیشرفته ومحروم بودن جامعه از وجود مدیران ومجریان کارآمد و متعهدر امنشاء اصلی بروز پدیده بی قانونی وآشفتگی درجوامع قلمدادنموده وبه درستی این عقیده اصرارمی ورزند، باید به این واقعیت اذعان داشت که پیامدهای منفی وزیانبار بی اطلاعی مردم ازقوانین، بمراتب بیشتر وشدیدتر از آسیبهایی است که ممکن است، دراثر وجودعوامل فوق الذکر، برپیکرجامعه وارد شود... بنابراین به جرأت می توان گفت که سرمنشاء وعلت العلل بسیاری از اشفتگی های اجتماعی ورشد روزافزون پدیده ی بدفرجام بی قانونی، درجوامع؛ پایین بودن سطح آگاهی های حقوقی وفقدان اراده جمعی، برای کسب این آگاهی هاست.
بنابراین چه خوب بوداگر: آحادمردم، باارتقاء سطح آگاهی های خود وتکالیفی که درقبال سایرین بعهده دارند؛ درعین عمل به تکالیف انسانی وقانونی خود، از طریق تمسک به قوانین وقراردادهای اجتماعی، از نقض قوانین، توسط برخی از مسئولین ومجریان جلوگیری بعمل می آوردند ودست فرصت طلبان وقانونشکنان راازتعدی وتجاوز به حقوق قانونی خودکوتاه می کردند...
وبالاخره چه خوب بوداگر: مسئولان  ومجریان قانون، باعنایت به اینکه: هرگونه سهل انگاری، دراجرای قوانین موجب رواج پدیده اجحاف وحق کشی درجامعه میشود؛ بااجرای صحیح وعادلانه قوانین ومقررات، ازرشدروزافزون این پدیده ها ودرنهایت تضییع حقوق حقه مردم درتمامی ابعاد وزمینه ها جلوگیری بعمل می آوردند...

و چه خوب بود اگر... (18)

راستی چه خوب بود اگر: مسئولان و کارگزاران، در رده های مختلف نظارتی، تصمیم گیری واجرائی، اعم از نماینده محترم مردم درمجلس شورای اسلامی، اعضای محترم شورای شهر، فرماندار محترم ومدیران دستگاههای اداری؛ با عنایت به اینکه یکی از اصلی ترین ملاکهای اعمال مدیریت وخدمت به مردم؛ آگاهی از مشکلات، نیازها وضرورتهای عینی و ملموس حوزه مسئولیت شان می باشد و نزدیکترین راه رسیدن به این هدف؛ ایجاد ارتباط نزدیک وتنگاتنگ بااقشار مردم وگفت وگوی رو دررو وچهره به چهره با آنهاست و..... بجای نشستن در اطاقهای اغلب دربسته ولمیدن درصندلیهای نرم وراحت و... دریک حرکت مردمی ومردم گرایانه، به میان مردم میرفتند ودریک فضای صمیمی وبدور از هرگونه تشریفات اداری وقید وبندهای رایج، با آنها به گفتگو می نشستند و از مشکلات و دردها و نیازهایشان، می پرسیدند وبه پرسشهای آنها پاسخ مناسب می دادند...از آنها می پرسیدند،چگونه ودر چه شرایطی زندگی می کنند؟چگونه واز چه طریقی امرار معاش می کنند؟ چندوقت است که بیکارند؟. درمدت بیکاری، هزینه های زندگی راچگونه واز کجا تأمین می کنند؟. شکم زن وبچه خودرا چگونه سیرمیکنند؟. با هزینه های کمرشکن درمانی چه میکنند؟ شهریه فرزندان دانشجوی خودرا از کجا می آورند؟. همچنین از آنها می پرسیدند: درادارات چه می گذرد؟ مدیران وکارکنان ادارات چگونه با آنها برخورد می کنند؟. تاچه حد به آنها بهاء می دهند؟. تاچه حد به آنها احترام قائلند، چگونه و درچه شرایطی کارشان راراه می اندازند؟ آیا درکارشان کارشکنی نمی کنند؟. آیا کارامروزشان رابه فردا وفرداهای دیگر موکول نمی کنند؟ آیا آنها را درپیچ وخم تشریفات زاید اداری سرگردان نمی کنند؟... از آنها می پرسیدند: درمحیط زندگی شان چه می گذرد؟ با ترافیک سنگین وطاقت فرسا چگونه دست وپنجه نرم می کنند، باوضعیت نابسامان حمل و نقل شهری بویژه مسأله بغرنج وپیچیده تاکسیرانی که اینروزها مردم را به ستوه آورده است، چگونه کنارمیآیند؟ دست اندازها وچاله چوله های کوچه ها و خیابانها را چگونه تحمل می کنند؟، با ناودانهای مزاحم که آبهای حاصل از بارندگی رابه سروروی مردم سرازیر می کنند، چگونه سرمیکنند؟. ازمعابری که در مواقع بارندگی دچار آب گرفتگی میشوند چگونه وبا چه وسیله ای عبور میکنند؟ از خطرآفرینی ها و مزاحمت های موتور سیکلت سواران قانون شکن وبی ملاحظه چگونه جان سالم بدر میبرند؟ صداهای گوشخراشی که وقت وبی وقت از بلندگوی وانت بارهای دوره گرد پخش میشوند وآرامش وآسایش مردم راسلب می کنند به کجا پناه میبرند؟ با آسیب های اجتماعی که اینک آفت جان جوانان شده وسلامت روحی وجسمی آنها را مورد تهدید جدی قرارمیدهند چگونه برخورد می کنند؟. با معضل اعتیاد وموادمخدر چه خاکی به سرشان می ریزند؟... وبالاخره راهکار پیشنهادی شمابرای رفع ده ها مشکل ومعضل ونارسائی وکمبود دیگر که دراینجامجال بازگوئی آنهانیست، چیست؟.

و چه خوب بود اگر... (17)

  • راستی چه خوب بوداگر: حالا که میرزابنویس ستون چه خوب بوداگر... درباره ی هرمسأله و موضوع کم اهمیت وپیش پاافتاده ای،یک مقاله ی بلند وبالا مینویسد وبه بهانه ی نقدوتحلیل وتذکر  به هرننه قمری که در تیررس قلم تیز بینش قراردارد گیرمیدهد وهی پاتوی کفش این وآن میکند...درباره ی ضوابط وترتیبات توزیع شیریارانه ای هم که علیرغم پیوستن کارخانه شیرپاستوریزه مراغه به جرگه ی تولیدکنندگان این ماده ، این روزها برشهرماحکم کیمیا راپیداکرده تادست آدمهای بی دست وپا وکمرویی چون من به آن نرسد... یک چیزی می نوشتند واز مسئولین ذیربط میخواستند درباره چگونگی وچرایی این نقیصه توضیحات کافی و وافی بدهند. (ارادتمندشیرخوار)
اولاً بایدبه این خواننده ی شیرخواره ی بی دست وپایِ کمرویِ شیرین زبان! عرض کنم که:پدرجان مخترع شیرباصطلاح یارانه ای ؛ این ماده ی کیمیا گونه وکمیاب رابرای استفاده هرشیرخواره ی بی دست وپایی چون بنده وجنابعالی اختراع نکرده که ماامروز توقع داشته باشیم، درچارچوب ضوابط معین، به آن دسترسی پیداکنیم بلکه آنرا برای آن عده از نره غول های زبروزرنگ وپررویی اختراع کرده که قادرند دریک چشم بهم زدنی ، مرزهای ضابطه رادرنوردند وبایک چشمک جذاب ویک لبخند ملیح، بابقال خوش انصاف ودرعین حال دیرجوش سرکوچه،رابطه دوستانه برقرارکنندوازاین طریق، نه تنها به اعماق قلب، بلکه به زیرمیز پررمز وراز ایشان نفوذ کنند،تا به آن کیمیای دست نایافتنی که امروزه از آن مِن باب مزاح، بعنوان شیریارانه ای یاد میشوددسترسی پیداکنند وشیرهای جاخوش کرده دراین مکان را تصاحب کنند...
دوماً: وقتی شیرطبیعی یاشیرغیریارانه ای، البته به دوسه برابرقیمت شیریارانه ای دربسته بندیهای متنوع دربازار آزاد فراوان یافت میشود، چراباید بنده وجنابعالی، اعصابمان رابخاطر پیداکردن شیرباصطلاح یارانه ای زیرچکش بگذاریم ویا منت بقال خوش انصاف سرکوچه رابکِشیم!؟
سوماً: اصلا این چه ربطی به مسئولین ذیربط وغیرذیربط دارد!؟ مگر آنها بیکارند، بلندشوند بروند به زیرمیزفلان بقال سرکوچه یاتَهِ کوچه، یاحتی وسط کوچه سَرَک بکشند، تاببینند شایعه مغرضانه ی کمبود شیرباصطلاح یارانه ای وعرضه ی زیرمیزی آن صحت دارد یااینکه درواقع کارضدانقلاب است!... ازهمه اینها گذشته، وقتی شما دست وپاچلفتی هستید وتاکتیک وتکنیک نفوذدراعماق قلب رئوف ومهربان بقال سرکوچه ودسترسی سهل وآسان به زیرمیز ایشان راندارید، بنده چرا خودم راقاطی ماجرا بکنم ودراین باره مطلب بنویسم؟ مگر سوژه قحطی است؟.