نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

پاسخ به نامه داریوش احمدی

فرهیختۀ  بزرگوار!

لازم دانستم:  از اینکه  سند صدارت و زعامت  انجمن نویسندگان مراغه و حومه و توابع را  سخاوتمندانه و از سر لطف، به  موجود ناسپاس و قدر ناشناسی چون حقیر، تقدیم فرموده اید! از صمیم قلب و با تمام وجود،  سپاسگزاری کرده و در مقابل آنهمه بزرگواری و فداکاری و گذشت شما سر تعظیم و تکریم فرود بیاورم ! نیز،  از اینکه تا کنون در این زمینه کوتاهی کرده ام طلب عفو و  بخشش کرده و برای جبران این کوتاهی به دست و پای شما بیفتم و از محضر آن شخصیت خیلی خیلی بزرگوار، عاجزانه و مصرانه استدعا کنم که مرحمت فرموده و به گناهان این بندۀ حقیر سراپا تقصیر قلم عفو بکشید!

همچنین برخود فرض می دانم که از زخمات شش ماهۀ حضرتعالی  درامر سازندگی و متعاقب آن سوزندگی انجمن! تشکر و قدر دانی کنم و از اینکه تاکنون توفیق دست بوسی شما نصیبم نشده است صمیمانه و با تمام وجود  پوزش  بطلبم!

و اما کدام کارشکنی و سلب حقوق اعضا؟! چرا اصرار داری که با  فرافکنی و انکار واقعیت ها،  کاسه کوزه های اشتباهات خود را برسر دیگران بشکنی؟!اگر شهامت داشته باشی باید این واقعیت غیر قابل انکار را بپذیری که  این تو بودی که با وضع قوانین دست و پاگیر و تحمیل آنها به اعضا، در طول حضورت در هیئت مدیرۀ انجمن، موجبات دلزدگی  و ریزش تدریجی آنان را فراهم کردی نه مناز تحمیل  برخی قوانین من در آورده   به اعضای هیئت مدیره  گرفته تا اعمال تغییرات آن چنانی در اساسنامه  و تدوین  آیین نامه  با لحاظ انواع محدودیت ها برای فعالیت اعضا به بهانۀ ایجاد نظم در جلسات !  تا دو شقه کردن انجمن و ایجاد شکاف در بین اعضا و سوق دادن  آن به سراشیبی تباهی و  نابودی... کار من بود یا شاهکار تو؟!  با این واقعیت ها،  این من هستم که فرافکنی و مظلوم نمایی می کنم یا تو؟! من بنا برهمان ملاحظاتی که در متن قبلی به آنها اشاره کرده ام در جلسات هیئت مدیره در اغلب موارد، به رغم  علم و آگاهی از غیر منطقی بودن  پیشنهادات تو  با آنها موافقت می کردم و اکنون از این بابت در پیش وجدان خود و سایر اعضا احساس  شرمندگی و شرمساری می کنم.

 ناچار از بیان این واقعیت هستم که تو باتنیدن پیله ای از تقدس و تفاخر به دور خود به شدت، دچار توهم خود بزرگ بینی شده ای و به جز خود همه را خُرد و حقیر و بی ارزش می بینی !لابد فراموش  نکرده ای که بارها رفتارهای نامناسب و پیامد های سوء آن را  دوستانه و پدرانه به تو تذکر داده ام  و  گفته ام  که اعضا از برخوردهای تند و قهر آمیزت  نا راضی و نارحتند؛ اما تو به جای به گوش شپردن به  نصایح من، هر بار با لحنی حق به جانب، خودرا بری از عیب  دانستی و گفتی: مهم نیست بگذار هر کس هرچه می خواهد بگوید!

لحن تند و توأم با حرمت شکنی تو در جوابیه ات به متن متین و محترمانۀ من  شاهد زندۀ این مدعاست  که تو  به غایت دچا ر بیماری کبر و غرور و خود پسندی شده ای و چشم و گوش خودرا  به واقعیت ها بسته ایتو حتی  با گذاشتن گزیده ای از کتاب بی شعوری در کانال انجمن! آن را عامدانه به من و عملکرد من نسبت  داده ای!  دلیل  این ادعا همزمانی آن با بروز اختلاف و تنش دربین ما است ؛ اما اگر کمی منصف باشی و سهمی از شهامت و مردانگی برده باشی   این ویژگی ها برخلاف تصور و ادعای تو به طو دقیق در بارۀ خودت صادق است نه من!

اگر فکر می کنی می توانی  با سر هم کردن کلمات، بازی با الفاظ  و  انواع فلسفه چینی ها و صغرا و کبرا ها  طرف مقابل را به گناهان نا کرده محکوم کنی  سخت در اشتباهی ! به قول معروف « به عمل کار برآید، به سخن دانی نیست.» به دیگر عبارت، اصالت ادعاها درعمل ثابت می شود نه درسخن!

   قصد آن نداشتم که به توهین نامۀ تو و اتهامات  کذب و  مبالغه آمیزت،  پاسخ دهم؛ چون فکر می کردم که بهترین و زیبنده ترین  پاسخ به خزعبلات تو سکوت است؛  اما لحن و محتوای جوابیه ات به اندازه ای تلخ و گزنده و اهانت آمیز بود که کاسۀ صبرم لبریز شد و  تاب تحمل آن را از من گرفت. دومین علتی که  موجب شکست سکوت من شد این بود که فکرکردم مبادا چنین تصور کنی که سکوت علامت رضاست و  یا  فکر کنی که چون ادعاهای  تو حق محض است ، همۀ  آنها در بست  مورد قبول و تأیید من قرار گرفته است!

من در سر هر بزنگاهی  چه در مکاتباتم  و چه در حضور جمع، از حق استادی  شما به ویژه در امر آموزش کامپیوتر،  به نیکی یاد کرده ام و سنگینی این حق را همیشه در گردن خود احساس می کنم ، و این می رساند  که من آدم حق نا شناسی نبوده و نیستم؛  اما این دلیل نمی شود که همۀ خفت ها ، سرکوفت ها ، اتهامات و بی حرمتی های تورا به جان بخرم و دم بر نیاورم .در پایان، تو را به رعایت آداب سخن گفتن،  انتقاد پذیری، اصلاخ رفتار و کردار و در نهایت،  انصاف در داوری فرا می خوانم .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.