نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

هشدار! کودهای شیمیایی و سموم دفع آفات نباتی، بلای جان انسان هاست


کودهای شیمیایی و سموم دفع آفات نباتی ترکیباتی هستند که کشاورزان با هدف بهره وری خاک و باروری محصولات از آن ها استفاده می کنند.این ترکیبات با وجود مزیت های ظاهری برای کشت و زرع و افزایش محصولات کشاورزی موجب برهم خوردن تعادل اکولوژیکی و آلوده شدن آب و خاک شده و با کاهش تدریجی حاصلخیزی خاک خسارات جبران ناپذیری را به زمین های کشاورزی وارد می کنند.
متخصصان تغذیه و محیط زیست در این که استفاده  بی رویه و نابه جا از کودهای شیمیایی و سموم در کشاورزی، سلامت مردم را در معرض مخاطرات جدی قرار داده است، متفق القولند.
آمارها حاکی از آن است که سالانه هزاران نفر در اثر استفاده از میوه و سبزیجات غیرارگانیک به انواع بیماری های خطرناک، از جمله: سرطان،  نارسایی های کلیوی و ریوی، بیماری های گوارشی، فلج حنجره، ام ـ اس و ... مبتلا می شوند.
بنا برنظر متخصصان تغذیه و محیط زیست : نفوذ این عناصر در بافت گیاهان و میوه ها با هیچ طریقی حتی شتشو و پختن رفع نمی شود.
کودها و سموم شیمیایی همچنین با شیر مادر به نوزادان منتقل و باعث ایجاد عفونت ریوی و گوارشی در آنان می شود .
ناگفته نماند که طعم نامطبوع محصولات کشاورزی در مقایسه با محصولاتی که به روش ارگانیک تولید می شوند، نتیجه  استفاده  نا به جا از این ترکیبات است.
با وجود این واقعیت ها نه تنها نظارت و کنترل کافی و مؤثر در استفاده  از کودها و سموم غیرمجاز از سوی دولت و ارگان های ذیر ربط انجام نمی گیرد؛ بلکه سالانه مبالغ هنگفتی ارز، صرف واردات این مواد کشنده می شود.
موضوع دیگری که چند سال است در کشور ما رایج شده است: رسا کردن و رنگین کردن میوه ها با استفاده از مواد شیمیایی و تکنیک های غیر متعارف  و نیز تهیه و تولید نوشابه، آب لیمو و به اصطلاح آب میوه با ترکیبات شیمیایی است. این نوشیدنی ها به رغم فقدان هرگونه مواد طبیعی در ترکیب آن ها در بسته بندی های پر زرق و برق و با نام ها ونشان های فریبنده به طور آزادانه و در جلوی چشم مسئولان به مصرف کنندگان عرضه می شود.
با وجود تأکید متخصصان مواد غذایی و مسئولان بهداشت و درمان، بر مضر بودن میوه های رنگ شده و آشامیدنی های صنعتی، این اقلام همچنان و در سطح انبوه تولید و بدون هیچ گونه مانع و رادعی در فروشگاه ها عرضه می شوند.
اگر آیندگان ما بدانند که اجدادشان مواد غذایی را با دست خود آلوده به سم کرده و مصرف می کردند درباره  ما چه قضاوتی خواهند داشت و چه حکمی علیه مان صادر خواهند کرد ؟
آیا هیچ فکر کرده ایم که با تداوم این روند چه سرنوشت شومی در انتظار ماست؟ راستی چرا مسئولان و متولیان امور جامعه به خود نمی آیند و چرا نمی خواهند با اقدامات بازدارنده از نیمه راه ضرر برگردند و مردم را از بلایی که گریبان شان را گرفته است نجات بخشند؟!
توجه به این نکته نیز حایز اهمیت است که تداوم وضعیت موصوف افزون بر خسارت ها و ضررهای پیش گفته ، هزینه های درمانی دولت را به طور چشمگیری افزایش می دهد و اقتصاد کشور را بیش از پیش با رکود مواجه می سازد.

شگفتی های شهرهرت، " قسمت سی و ششم "

 

 

یکی از ویژگی های قابل تحسین اهالی شهرهرت:  حرف شنوی و پند آموزی از بزرگان است و بر همین اساس سخنان گهربارآنان را با آب طلا می نویسند و آویزه گوش و نصب العین خود قرار می دهند تا برایشان ملکه شود و هرگز از آن غافل نباشند!

برای مثال:  این سخن شاعر بزرگوار که گفته است : " زگهواره تا گور دانش بجوی "  از جمله سخنان نان و آب داری است که اهالی پندآموز شهرهرت، هرگز از آن غافل نمی شوند و از همان اوان طفولیت و به محض تاپی پاپی کردن، به  مدرسه و سپس به دانشگاه می روند و بهترین سال های عمر خود را در انواع  موسسات به اصطلاح علم آموزی که خدا را شکر در شهر هرت،  روز به روز بر تعداد و وسعت آنها افزوده می شود به تحصیل مثلاً علم!  مشغول می‌شوند و با اتلاف وقت و انرژی و پول فراوان دراین موسسات، برا ی اینکه ثابت کنند  که همچنان به پند و اندرز بزرگان پایبند هستند،  تحصیلات خود را تا مقطع دکترای بیکاری با گرایش های خانه‌ نشینی و یا با کمی پیشرفت، قهوه خانه نشینی،  قلیان چاق کنی،  سیگار دود کنی و در نهایت خیابان گردی ادامه می دهند و با کوله باری از انواع آسیب‌ها و آلودگی های اجتماعی و چه بسا اعتیاد، بالاخره به لب گور می رسند!

آری این است  نتیجه حرف‌ شنوی و پند پذیری اهالی شهر هرت، از بزرگان علم و ادب!  آنان در راستای عمل به این اندرزها در کودکی برای جستجوی دانش به مدرسه می روند تا یاد بگیرند که:  "علم بهتر از ثروت است"  زیرا ممکن است مال و ثروت را دزد ببرد و بخورد؛  اما هیچ کس نمی تواند به علم و دانش، دستبرد بزند؛  لذا علم با گذشت زمان چاق و چله تر می شود و آدم را تا لب گور همراهی می کند!

 و ا ما در دانشگاه یاد می گیرند که:  " مدرک بهتر از علم و ارزشمندتر از تخصص و مهارت و فرهنگ و ادب و شخصیت است و منزلت اداری و اجتماعی آن بر تر و بالاتر از آن است که آدم کار بلد باشد و بتواند چرخ‌های صنعت و تولید و اقتصاد و توسعه جامعه ای را که بدان تعلق دارد به چرخاند و به سر منزل مقصود رهنمون شود! "البته باید در پرانتز عرض کنم که:  ( در شهرهرت،  مدرک هم به تنهایی از ارزش و اعتبار آنچنانی برخوردار نیست؛  بلکه این کاغذ پاره چند خطی باید با چاشنی رابطه و پارتی آن هم به چه کلفتی همراه باشد؛  تا به قول سعدی خدا بیامرز، آدم بتواند با وجود همه بی هنری ها و بی‌ تدبیری‌ها  " در صدر نشیند و قدر ببیند.

 " در هر صورت، امروز دانشگاه ها و مراکز به اصطلاح علمی و فرهنگی  شهر هرت،  به کارخانه تولید مدرک تبدیل شده‌اند و سالانه صدها هزار نفراز فرزندان این دیار فاقد یار را با کاغذ پاره ای در دست و با شعار " مدرک بهتر از علم است " به موسسات بی کاریابی گسیل می‌کنند؛  تا آمارگران مغرض از خدا بی خبر، آنان را در آمارهای خود به غلط در ردیف بیکاران جا نزنند !!

 

 

 

شگفتی های شهر هرت، " قسمت سی و پنجم"

 

 

  لابد، شما هم این ضرب المثل ایرانی را که: " فلانی اسمش به کوشش خورده است" را شنیده اید.  این ضرب المثل، مصداق حال کسانی است که به لقبی هر چند ساختگی و غیر واقعی ملقب می شوند و از بس با آن لقب نامیده می شوند که با آن همذات پنداری می کنند و می کوشند رفتار و کردار خود را متناسب با ویژگی های آن تطبیق دهند!

برای نمونه:  در قدیم دو نفر باربر در بازار به کار باربری مشغول بودند  که یکی از آنان سر به راه تر و کارآمد تر از دیگری بود و به همین علت از سوی کسبه بازار به  "پهلوان " ملقب شده  بود  و همه او را به همین نام صدا می کردند؛  لذا بر اساس قاعده همذات  پنداری با تقلید از پهلوانان واقعی سنگین ترین بار ها را در دورترین فاصله ها جابجا می کرد و خم به ابرو نمی آورد. و اما آن دیگری با وجود اینکه از لحاظ نیروی بدنی از همکار خود چیزی کم نداشت و قادر بود بارهای سنگین تری را حمل کند؛  چون اغلب از زیر کار در می رفت، از سوی بازاریان:  "تنبل خان"  لقب گرفته بود و در اثر تکرار این لقب با تنبل خان واقعی همذات پنداری کرده و بیشتر وقت خود را به بطالت و بیکاری سپری می‌کرد.

این داستان به درستی مصداق حال اهالی شهر هرت، است و بر مصداق مثل: " اسمش به گوشش خورده"  و نیز قاعده همذات،  پنداری رفتار و کردارشان متناسب و همسو با شرایط و ویژگی های این شهر بی همتا شکل گرفته است؛ کما اینکه امروز این ویژگی ها در سبک زندگی و روابط و مناسبات اجتماعی آنان به روشنی متجلی بوده و قابل مشاهده و ملموس است.

 از هرتی و هردمبیلی بودن رانندگی این حضرات که در دنیا بی همتاست بگیریم تا پخش بی رویه و بی ملاحظه زباله‌ها در سطح گذرگاه ها، با وجود ظروف زباله در چند قدمی آنان.  از پرخوری و مصرف گرایی و اسراف در مصرف تا پول پرستی و علاقه بیش از حد به تحصیل مال و ثروت، بی آنکه بدانند ثروت برای زندگی است نه زندگی برای فراهم کردن ثروت.از گرایش به فساد مالی  و اداری و رانت خواری و پارتی‌ بازی که در شهر هرت،  تا دلت بخواهد رواج دارد.  تا سوء استفاده از مقام ها و موقعیت ها به نفع خود و فک و فامیل خود. ازبخل ورزی و حسادت و عیب جویی تا تخطئه و تحقیر و تمسخر دیگران. از نداشتن روحیه نقد پذیری و ظرفیت شنیدن سخن حق و نپذیرفتن عیب ها و نقص های گونا گون در خویشتن خویش. تا  سرسری گرفتن کارها حتی کارهای مهم و حیاتی و بی دقتی در انجام امور.از  بی برنامگی، بی‌ مسئولیتی و ضعف مدیریت تا تملق و چاپلوسی و کاسه لیسی و حتی دستمال کشی برای رسیدن به اهداف نامشروع خود، تا فقدان عزم و اراده استوار در پیگیری مسائل مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی محیط زندگی خود.از فقدان روحیه حق جویی، حق طلبی و سستی و کوتاهی در احقاق حق،  تا ترجیح منافع شخصی به مصالح عمومی و عدم رعایت حقوق دیگران. و بالاخره عدم پایبندی به وظایف و مسئولیت های اجتماعی از جمله ویژگی هایی است که اهالی شهر هرت، در اثر همذات پنداری با این شهر عجیب و غریب و استثنایی بدانها مبتلا شده اند؛ لذا از درگاه خداوند متعال برای ایشان شفای عاجل مسئلت دارم!

شگفتی های شهر هرت، "قسمت سی و چهارم"


 یکی نیست که به این ترامپ ابله بگوید:  " آقای  پرزبی دنت یک لا قبا بگوید: " ما را از تحریم هایت نترسان. ما چهل سال است که تحریم هستیم و آب از آب تکان نخورده است.  چهل سال که چیزی نیست اگر ۴۰۰ سال هم در لجن تحریم‌های توغوطه ور شویم  و چهار هزارسال گرسنگی بکشیم عین خیالمان  نیست. تو هنوز شهر هرتی ها را نشناختی آقای پرز بی دنت!  ما از آن بید ها  نیستیم که  از این بادها بلرزیم.  قرص و محکم سر جای مان ایستاده ایم و تا ابد تکان نمی خوریم؛  البته اگر زیاد قلقلکمان بدهی  یکهو دیدی پریدیم  و خرخره ات را چسبیدیم و نفست را بریدیم. آره داداش ما اینیم. ما از هارت و پورت  و توپ و تانک  و ترامپ و ترومپت هم نمی‌ترسیم. ما می‌توانیم با یک فوت، ترا با تمام کاخ و ماخ  توپ و تانک و آب و خاکت بفرستیم هوا. هزار تا گنده تر از تو را درسته قورت می دهیم و هضم و دفع می کنیم. تو کوچکتر از آنی که با ما شاخ به شاخ شوی. خلاصه با دم شیر بازی نکن. این دم شیر است به بازی مگیر. خوب حواست  را جمع کن و ببین با کی طرفی.  آن چنان درسی به تو می دهیم که در هیچ مکتب خانه ای نمی دهند.

اصلاً تو را چه کار با سیاست بازی؟!  به جای این سیاست بازی ها و سیاست کاری ها برو بنشین مشق هایت را بنویس تا ملا چوبت نزند. به قول معروف:  این ره که تو میروی به ترکستان است. راه ترکستان پر از سنگلاخ و چاله چوله است. یکهو دیدی پایت گیر کرد و با پوزه خوردی زمین و دک ودنده ات آش و لاش شد.

کمی عاقل باش و به جای این همه ماجرا جویی و این شاخه و آن شاخه پریدن و به پرو پای این و آن پیچیدن، به فکر مردمت باش که آس و پاسند و اغلب به نان شب محتاج.  به جای گیر دادن به این و آن، به فکر اقتصاد ورشکسته و بیمار کشورت باش. به فکر این باش که در دنیا یا لغوز شده ای و دیگر کسی نیست که به  چرندیاتت گوش بدهد. بی خود و بی جهت قومپوز در نکن آقای ترومپت. خود بزرگ بینی هم حدی دارد گول آنهایی را که دور و برت را گرفته‌اند و به طمع یک لقمه  حرام برایت هورا می کشند و به به و چه چه  سر می دهند نخور. تا دیر نشده بر سر عقل بیا و با دنیا آشتی کن و گرنه بر سرت آن می آید که بر سر همه دیکتاتورهای تاریخ آمد!"

شگفتی های شهر هرت، " قسمت سی و سوم "


 در قسمت های گذشته تقریبا درباره هر موضوع و هر یک از اقشار جامعه قلم زده ام، الا پزشکان جامعه و البته شیوه‌های درمانی  آنان؛ لذا این قسمت را تماماً به این موضوع حساس و حیاتی اختصاص می دهم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

 پزشکان در واقع چشم امید و تکیه گاه روحی بیماران محسوب می شوند؛بیما رانی که از انواع دردها و نارسایی‌ها رنج می‌برند و برای تسکین آلام روحی و جسمی خود، به پزشک پناه میبرند.

 مدیران جامعه نیز به نوعی برای آحاد جامعه پزشک محسوب می‌شوند و موظفند که مشکلات و نیازهای مردم را به درستی تشخیص دهند و دردها و رنج های آنانرا با سیاست گزاری ها و برنامه ریزی های راهبردی تسکین  بخشند و در یک کلام آسایش و رفاه جامعه را تامین کنند.

 در این یادداشت خواهیم دید که رفتار و کردار پزشکان شهر هرت، در قبال این مشکلات، چگونه است و برای برطرف کردن آنها چه رویکردی را اتخاذ می کنند.

 پزشکان شهر هرت برای درمان بیماران خود از انواع شیوه ها و شگرد ها استفاده می کنند. 

اولین و اصلی ترین شیوه به اصطلاح درمانی پزشکان متعهد و قسم خورده! این شهر شگفت انگیز و استثنایی به  فراخور تشخیص نوع بیماری، یک دوجین از انواع داروها را در یک نسخه عریض و طویل، به بیمار خوب تجویز می‌کنند و دستور مصرف آنها را در ذیل هر قلم از دارو می نویسند و به دست بیمار می سپارند و اگر بیمار بیچاره بگوید: قدرت خرید این داروها را ندارد و یا بیشترین اقلام مندرج در این نسخه درهیچ داروخانه و یا در طبله هیچ عطاری پیدا نمی‌شود؛ پاسخ می شنوند: " دنده مسئول آن نخواهم بود! "

 دومین شیوه یا مرحله درمانی پزشکان مسئولیت شناس این شهر! رژیم درمانی است. در این مرحله پزشک محترم با ارائه یک لیست بلند و بالا شامل: انواع خوراکی ها و نوشیدنی ها، بیمار را از خوردن و آشامیدن آنها منع می‌کند. اقلام مندرج در این لیست به اندازه‌ای متنوع و فراگیر است که فقط آب خوردن را شامل نمی‌شود و اگر بیمار رنج کشیده به پزشک معالج خود بگوید با این رژیم جامع و کامل دیگر چیزی برای خوردن و آشامیدن باقی نمی ماند تا با استفاده از آنها بتواند چند روزی روی پای خود بایستد؛ باز با همان پاسخ قبلی مواجه می‌شوند که: " بنده مسئولان نخواهم بود!"

 سومین مرحله درمانی پزشکان شهرهرت، امید درمانی است. این  رویکرد زمانی از سوی پزشکان این شهر اتخاذ می‌شود که حال عمومی بیمار در اثر مسائلی چون نا یاب  بودن دارو ناتوانی بیمار از پرداخت انواع هزینه های درمانی و رعایت رژیم سفت و سختی که برایش تجویز شده است، روز به روز رو به وخامت می گذارد  و پزشک محترم ادامه هرگونه درمانی را که مفید به حال بیمار باشد غیر ممکن تشخیص می‌دهد و لذا ناچار به امید درمانی روی می آورد، تا بلکه بتواند با امیدوار کردن بیمار فلک زده به ادامه زندگی،  وی را تا چند روز یا حداکثر چند هفته، افتان و خیزان در برزخ مرگ و زندگی به حال خود رها کند!

پزشکان متعهد و حاذق شهر شگفت انگیزهرت! بالاخره وقتی از شیوه های سه گانه به اصطلاح درمانی ننتیجه مثبت نمی گیرند و بیماران بخت بر گشته بجای بازیافت سلامتی خود و احساس راحتی و آرامش درفرایند درمان‌های اغلب فکسنی و ناشیانه سیر قهقرائی می پیمایند  و حال روزشان روز به روز بدتر و بدتر می‌شود و تداوم این وضعیت بلطبع موجبات نا رضایتی و عصبانیت آنان را از نا پزشکان غاصب این حرفه مقدس فراهم می آورد؛ اول به وعده درمانی و دادن وعده های سر خرمن و دروغین و در نهایت به صبر درمانی متوسل می شوند و آنان را در قبال درد ها رنج هایی که در اثر بی مبالاتی ها و ندانم کاری های پزشک نمایان درد وبی مسئولیت عارض شان شده است به صبرو شکیبایی فرا می خوانند تا شاید دستی از غیب برون آید و کاری بکند؛  اما بالاخره این رفتار شگفت انگیز با بیمارانی که سلامت و بلکه هستی خود را در فرآیند درمان های ناشیانه و زور زورکی این حضرات باخته‌اند، به کجا خواهد انجامید فقط خدا می داند وبس! ادامه دارد