وارد دفتر روزنامه که شدم، مدیرمسئول را دیدم به غایت گرفته و درهم. سلامی کردم و علیکی شنیدم و طبق معمول از حال و روزش پرسیدم. آهی کشید و گفت: چه حال و روزی برادر؟! مگر روزگار، حال روزی برای آدم باقی میگذارد؟! کنجکاو شدم و با نگرانی پرسیدم: مگر چه مشکلی برایتان پیش آمده که تا این حد، گرفته و بر آشفته ای؟ سر درد دلش باز شد و این بار با آهی عمیق تر و دلسوز تر گفت: اگر وضع بدین منوال باشد مجبورم روزنامه را تعطیل کنم و به دنبال کاری بروم که بتوانم از درآمدش شکم زن و بچه ام را سیر کنم و ادامه داد متأسفانه این روزها روزنامه ضرر می دهد و برای انتشار آن از جیب خودم مایه می گذارم.
در اثنای این گفتگو، صورت وضعیت یک ماهه روزنامه را نشانم داد. صورت وضعیت را که دیدم به ایشان حق دادم که زانوی غم در بغل بگیرد و به آینده خود بیمناک باشد.
مجموع هزینه ها شامل: حقوق و حق بیمه پرسنل، هزینه آب و برق و گاز و تلفن، هزینه چاپ و نشر، اجاره بهای محل کار و سایر هزینه های دفتری به درآمد اندک روزنامه می چربید. با این حساب مدیرمسئول باید برای سرپا نگاه داشتن روزنامه و به حرکت درآوردن چرخ آن مبالغی را از جیب مبارک هزینه کند! به چه حسابی؟ باید مسئولان پاسخگو باشند. مسئولانی که در سر هر بزنگاه و در هر نشست و برنامه ای از رسانه با عناوینی پر طمطراق یاد می کنند و روزنامه نگاری و خبرنگاری را شغل انبیا می دانند؛ در طول مدت مسئولیت شان حتی یکبار به دفتر روزنامه نیامدهاند و از مدیر روزنامه نپرسیده اند: حرف چیست؟ دردت چیست؟ مشکلت چیست؟ اما همین مسئولان اگر روزی با نقدی یا مطلبی مواجه شوند که به مذاقشان خوش نیاید، و یا انتشار روز نامه یک روز عقب بیفتد، علم اعتراضشان برافراشته می شود و فریاد واویلایشان به عرش می رسد و تذکر پشت تذکر که بیا و جوابگو باش!!
روزنامهای که با نزدیک به سی سال سابقه انتشار و سی سال تلاش بی وقفه، اکنون حتی قادر به تامین هزینه های جاری خود نیست چگونه می تواند به حیات فرهنگی حود ادامه دهد؟ آیا جز این است که مجبور است با تعطیل کردن آن عطایش را به لقایش ببخشد؟ و آیا به نظر مسئولان، تعطیلی یک رونامه با پیسینه ای به درازای یک عمر، فاجعه نیست؟