راستی چه خوب بوداگراین مسئول فعال وپرکارمابه جای لمیدن درصندلیهای نرم وراحت خود، درساعات اداری وبستن در دفتر خود به روی مردم، یک کمی، آری فقط یک کمی ازخودتواضع نشان می دادند وشکسته نفسی می فرمودند وبرای دقایقی اطاق پرزرق وبرق وعریض وطویل وتجملاتی شان راترک می گفتند ومیزعزیزشان رابه معاون شان می سپردند وقدم رنجه می فرمودندوسری به کوچه وبازار میزدند وبه میان مردم می آمدند وبامردم ارتباطی تنگاتنگ برقرارمی کردند وباآنها به گفتگووپرس وجو ودرددل می نشستندواز مشکلات ومعضلات ونیازها وخواسته هایشان می پرسیدندوبه پاسخ های صدالبته، دردمندانه وپرسوز وگدازشان گوش می سپردندومی شنیدند ومی دیدند که این مردم بیچاره وبی پناه باکوه مشکلاتشان چه می کنندودر صفهای طویل واغلب کیلومتری تاکسی ها وبانک ها و... ومهمترازهمه نانوائیهاکه این روزه به معضلی طاقت فرسا وتأسف بار ودرخورتأمل وسئوال برانگیز برای مردم، بویژه اقشارضعیف وفقیر وکم درآمدبدل شده چه می کشند وچگونه برای تهیه چندقرص نان، آن هم اغلب نامرغوب ونامأکول وغیربهداشتی، ساعتها ودراین صفها به انتظار می ایستند ووقت وانرژی واعصاب وابروی خودرادرمعرض فرسایش تدریجی قرارمی دهندوگاهی اززورفشارباهم درگیرمی شوند ودراین گیرودارچه کتک ها وفحش ها وچه ناسزاها که نصیب مردم آبرومند ونجیب وشریفی که نه تنها نوبت خودشان راهم گم کرده اند وکلافه شده اند، نمی شود وچه دردسرها وچه خفتها وچه ذلت ها که متحمل نمی شوند و.... ومی فهمیدند، درک می کردندکه این همه مشکل ومعضل ونارسائی وکمبود حاصل ضعف مدیریتها وبی مسئولیتها وبی توجهی ها وناکارآمدیهای مسئولانی است که برای خدمت به مردم استخدام شده اند وازمردم حقوق میگیرند وحقوق آنها ازمحل همین مالیاتها وعوارضی تأمین میشودکه بخش قابل توجه آن راپیرزنان وپیرمردان وکارگران وکارمندان وکسبه وبازاریان ازدرآمدناچیزخودمی پردازند.