یکی از شهروندان طی یادداشتی در یکی از نشریات محلی، خطاب به روسای ادارات اوقاف و تبلیغات اسلامی "از بالا بودن هزینه های برگزاری مجالس ترحیم، شب هفت و... درگذشتگان، انتقاد کرده و از اینکه این هزینهها به اقشار ضعیف و کم درآمد جامعه تحمیل میشود، لب به اعتراض گشوده بود.
صرف مبالغی اغلب بالا برای برگزاری این مجالس آن هم در شرایطی که تورم و گرانی انواع کالاها به ویژه کالاهای اساسی به بالاترین حد خود طی دهه های گذشته رسیده است، ضمن دامن زدن به کمبودها و گرانی ها، به نوعی به اقشار کم درآمد جامعه تحمیل میشود. بدین معنی که اقشار مورد اشاره از یک سو به علت ناتوانی در صرف چنین هزینه هایی برای انجام تشریفات و برگزاری مراسم درگذشتگان خود احساس سرافکندگی و شرمساری می کنند و به عبارتی تحقیر می شوند و از سوی دیگر ناچارند بار سنگین کمبودها و گرانی های حاصل از این قبیل ریخت و پاش ها را بر دوش خود تحمل کنند; که در هر دو صورت گناه آن به گردن کسانی است که با اتکاء به توان مالی خود در این زمینه حد و مرزی نمیشناسد. افزون بر این، راه اندازی مهمانی های اغلب تشریفاتی و مفصل، تحت عنوان: " خرج و آحسان." آن هم با دعوت از نزدیکان و دوستانی که به هیچ وجه نیازی به یک یا دو وعده غذا ندارند; مصداق بارز حیف و میل مقادیر قابل توجهی کالای اساسی و هدر دادن این هزینه هاست.
این عده اگر این هزینه ها را با هدف آمرزش درگذشتگان، صرف می کنند چه بهتر که آن را به افرادی بدهند که به آن نیاز دارند و چه بسا میتوانند با آن بخشی از نیازهای زندگی خانواده خودرا تامین کنند.
اکنون خانواده هایی هستند که در وانفسای گرانیها و کمبودها ماه ها قادر به خرید گوشت و تامین انواع نیازمندی های زندگی خانواده خود نیستند و در گیر و دار این کمبودها و نارسایی ها، جز آه و حسرت چیزی نصیبشان نمیشود. بدیهی است که ثواب کمک و دستگیری از این خانواده ها به مراتب بیشتر از هزینه هایی است که برای برگزاری اینگونه مراسم صرف می شود.
همچنین با حلول ماه مبارک رمضان سفره های رنگین افطاری با انواع غذاها و باصرف هزینه های قابل توجه، در اینجا و آنجا گسترده خواهد شد. در سر این سفره ها هم، اغلب کسانی می نشینند که نیازی به یک یا دو وعده غذا ندارند; بنابراین شایسته تر این است که هزینه این افطاری ها هم به اقشار مستمند و فقیر جامعه داده شود تا از این طریق هم از ریخت و پاش های بیهوده جلوگیری شود و هم این افراد بتوانند در ماه مهمانی خدا بخشی از نیازهای زندگی خانواده خودرا تامین کنند.
علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد
توضیح: این یادداشت در اردیبهشت ماه 98 در روزنامه رصد به چاپ رسیده و اکنون به مناسبت سیل های اخیر، باز نشر می شود.
رخداد تاسف برانگیز جریان سیل در هفتههای اخیر در بیشتر استانها و مناطق کشور، شمار قابل توجهی از ساکنین این مناطق را از هستی ساقط و بسیاری را در غم فقدان عزیزانشان ماتم زده کرد. خسارت های وارد شده به سیل زدگان، به اندازه ای گسترده و پر حجم است که به نظر نمی رسد به زودی و به آسانی جبران شوند.
اگر در یک نظرسنجی میدانی از گروه های مختلف مردم، با درصدهایی متشکل از افراد با توزیع سن، جنس و میزان تحصیلات، بپرسیم: معیارهای سنجش شایستگی مدیران کدامند؟ با پاسخ ها و دیدگاههای متفاوتی مواجه می شویم.
درصدی از نظریه دهندگان، " تعهد، تقوا، پاکدامنی و امانتداری را از شاخصه های یک مدیر شایسته قلمداد می کنند. در صدی دیگر: " به مدیرانی نمره قبولی می دهند که از تخصص، مهارت در کار و علم مدیریت برخوردار باشند." و از نظر بقیه : " شایسته ترین مدیر کسی است که در عین تعهد، تقوا و پاکدامنی از دانش، تخصص و مهارت کافی برخوردار باشد و بتواند به درستی از عهده انجام وظایف محوله بر آید."
گروه اول در دفاع از نظریه خود چنین استدلال می کنند که: " مدیران مومن و متعهد، از راه راست منحرف نمی شوند، فساد ناپذیرند، فرصت طلب و سودجو نیستند، از موقعیت و مقام خود سوء استفاده نمی کنند، از اختلاس، رانت خواری فساد مالی و حیف و میل اموال عمومی دوری می گزینند و در مجموع افرادی سالم، درستکار و قابل اعتماد هستند..."
طرفداران نظریه تخصص هم میگویند: "سپردن امور به دست مدیران غیر متخصص خطاست و چنین افرادی هرگز نمیتوانند طرحها و برنامههای متناسب با مسئولیتهای سازمان تحت مدیریت خودرا تنظیم و به مرحله اجرا و عمل در آورند." این گروه اضافه میکنند: "چگونه می توان هدایت یک هوا پیما را به فردی که با فنون خلبانی آشنا نیست، سپرد؟ و یا مسئولیت اداره یک بیمارستان و کلنیک تخصصی را به یک فرد غیر متخصص واگذار کرد؟..."
و اما گروه سوم بر این عقیده پای می فشارند که: " شایسته ترین فرد برای مدیریت یک سازمان، کسی است که هم متعهد باشد و هم متخصص.
تاکید بر تخصص صرف، همان قدر خطاست که قناعت به تعهد صرف. مدیر بی تخصص همان اندازه در امر مدیریت، ناتوان است که مدیر بی تعهد."
در تعالیم دین مبین اسلام نیز علم و تقوا در کنار و به موازات هم قرار گرفته اند. بنابر این، می توان گفت که تعهد و تخصص دو بال مدیریت هستند. همان طوری که پرندگان با یک بال نمی توانند پرواز کنند; مدیرانی هم که فاقد این دو ویژکی باشند قادر به اداره امور سازمان، نخواهند بود.
شهید دکتر چمران، درپاسح به این پرسش که: " به نظر شما در گزینش مدیران، اولویت با تقواست یا تخصص؟ " گفت: " تقوا از تخصص لازم تر است؛ اما آن کس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد، بی تقواست."
همچنین در مناظره ای بین شهید بهشتی و مرحوم بازرگان در اوایل انقلاب، با موضوع: " آیا تعهد بالاتر است یا تخصص؟" شهید بهشتی می گوید: " مدیران باید متعهد و متقی باشند. بازرگان که اولویت را به تخصص می داد از بهشتی می پرسد: "فرض کنیم: خانواده شما قصد سفر دارند. آیا شما آنان را با راننده ای رهسپار می کنید که متعهد و متقی است؛ اما در امر رانندگی تازه کار و ناشی است؟ یا با راننده ای که مجرب و مسلط به رانندگی است؛ اما اهل همه جور معصیت است؟" در این هنگام شهید بهشتی با یک مکث کوتاه، می گوید: " آقا من دیگر صحبتی ندارم."
فارغ از همه اظهارنظرها و عقیده ها، درباره اولویت تعهد بر تخصص و یلعکس، این واقعیت را نمیتوان و نباید نادیده گرفت که هم مدیران متعهد فاقد تخصص و هم متخصصین بی تعهد، در کار خود، موفق نبوده اند و عملکرد هر دو گروه در حوزه مسئولیت شان منفی و حتی خسارت بار بوده است.
چه بسا مدیران متعهدی که به علت نداشتن تخصص و مهارت درکار، سازمان تحت مدیریت خود را با خسارت های جبران ناپذیری مواجه کرده اند و چه بسیار مدیران متخصصی که در اثر بی تعهدی و عدم احساس مسئولیت، در دوره مدیریت خود، از کارنامه قابل قبولی برخو دار نبوده اند.
به جرأت می توان گفت که علت و عامل بسیاری از نابسامانی های به وجود آمده در حوزه های مختلف اجتماعی، اقتصادی، به ویژه صنعت و تولید کشور، قرارگرفتن مدیران غیر متعهد یا غیر متخصص در رأس امور بوده و هست.
نمونه ها و مصداق های زیادی از این قبیل مدیران را می توان مثال زد که درکسوت تقوا در رأس کلیدی ترین و مهمترین سازمان های کشور قرار گرفته و بعد از مدتی فاسد از آب در آمده اند و بالطبع، باسوء استفاده از موقعیت و مقام خود به اموال و ثروت های عمومی چوب حراج زده اند.
همچنین از مدیرانی می توان مثال زد، که با ادعای دانش و بینش و کار بلدی، سکان مدیریت سازمان های مهم و حساس کشور را در دست گرفته اند؛ اما نه تنها در راستای توسعه سازمان تحت مدیریت خود کاری از پیش نبرده اند؛ بلکه آن را به هم ریخته و به صورت ویرانه ای، به دیگری تحویل داده اند.
در این میان از مدیرانی هم می توان یاد کرد که نه تخصص دارند و نه تعهد و تقوا و اغلب با سو استفاده از رابطه و پارتی بازی در رأس امور قرارگرفته اند! و وای به حال ملتی که سر نوشت شان به دست چنین افرادی سپرده شود.
اکنون مردم، چوب ندانم کاری ها و سهل انگاری های کسانی را می خورند که در گزینش مدیران، اعم از مدیران بالا دستی و میانی دقت عمل به خرج نداده و از اصل شایسته سالاری پیروی نکرده اند. آیا این عده خواهند توانست پاسخگوی کوتاهی ها و یا اشتباهات خود، در مقابل خدا و خلق خدا باشند؟