نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

شگفتی های شهر هِرت!، ( قسمت 11 )


 خوانندگان عزیز! چشمتان روز بد نبیند! هنوزآثار تورمی چوب کاری های آن فضولباشی های خوش غیرت از تن و جانم بیرون نرفته بود که یک دلواپس سمج دیگر از پشت تلفن هر آنچه توپ و تشر بود نثارم کرد و با لحنی آمیخته به عصبانیت، مورد عتاب و خطابم قرار داد که« ای چشم تنگ، ای بی انصاف و ای مغرض! چرا در تحلیل های خود یک جانبه پیش قاضی می روی؟ چرا کلاهت را قاضی قرار نمی دهی؟! چراایراد و اشکال بی جا می گیری؟! نکند وجدانت را سه طلاقه کرده ای؟! نکند ضد انقلاب شده ای؟! ووو» دوستان، چنان با غیظ، صحبت می کرد که از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان، چیزی نمانده بود زهره ترک شوم و  زبانم بند بیاید؛ اما برای اینکه فکر نکند در مقابلش کم آورده ام به خودم جرأت دادم وگفتم: حالا مگر چه شده است که تا این حد عصبانی هستید؟! خدای نا کرده با این گرانی دارو و درمان کار دست خودتان می دهید. کمی آب نوش جان فرمایید و آرامش خودتان را حفظ کنید و بفرمایید چه اتفاقی افتاده و چه خطائی ازاین بنده سراپا تقصیر سر زده که شما را تا این حد عصبانی کرده است؟!

باهمان لحن تند و تیزش پاسخ داد:« کفر می گویی حضرت آقا کفر می نویسی.» گفتم: آخر چه کفری چه کشکی، چه پشمی؟! کجا و چگونه؟! من که به خاطر نمی آورم کفری گفته باشم.

گفت: «همین که مدام به شهر هرت و مردمان و مسئولانش گیر می دهی و عیب و ایراد می گیری و زیر آبشان را می زنی کفر نیست؟! اینکه از ناتوانی ها و ندانم کاری های مسئولان شهر هرت در حل مشکلات مردم دم می زنی کفرنیست؟! اینکه می نویسی سیاست های آب دوغ خیاری مسئولان شهر هرت باعث فلج شدن اقتصاد، نابودی صنایع و به تبع آن خروج منابع و سرمایه ها از این شهر و درنتیجه افزایش مداوم آمار بیکاری شده است، کفر نیست؟! اینکه می نویسی برخلاف شعارهای رنگین و آبدار مسئولان شهر هرت، هنوز داروی مؤثری برای درمان اقتصاد بیماراین شهر پیدا نشده و اهالی آن همچنان در تنگنای انواع  کاستی ها گرفتار شده اند، کفر نیست؟! اینکه می نویسی کمر اقشار کم درآمد این شهر زیر بار سنگین تورم و گرانی خم شده و تداوم این روند طی سالیان متمادی آنان را به روز سیاه نشانده است، کفر نیست؟! اینکه می نویسی در اثربرخی تنگ نظری ها، محدودیت ها و محرومیت ها شادی و نشاط ازچهرۀ مردمان شهر هرت رخت بربسته و بیشتر آنان به بیماری افسردگی مبتلا شده اند، کفر نیست؟! اینکه می نویسی در اثر سیاست های غیر اصولی مسئولان شهر هرت، ارزش پول این شهر درمقابل ارزهای خارجی روز به روز تنزل می کند و به کاغذ پاره ای بی ارزش تبدیل می شود، کفر نیست؟! اینکه می نویسی سردمداران شهر هرت، قادر به کنترل فعالیت های نظام بانکی نیستند و بانک ها پول بی زبان مردم را به جای تزریق کردن در اقتصاد این شهر، در امرتجارت وخرید و فروش ارز به کار می گیرند، کفر نیست؟! اینکه می نویسی صنعت خودرو سازی این شهر، سالهاست که درجا می زند و نمی تواند از دایرۀ مونتاژ و وابستگی به دیگران رها شود، کفر نیست؟! اینکه می نویسی انواع مشاغل کاذب، مانند دلال بازی و دست به دست کردن کالاها در شهر هرت، جایگزین فعالیت های تولیدی شده است و بیشتر اهالی این شهر از فرط بیکاری به ناچار در این قبیل مشاغل فعالیت می کنند، کفر نیست؟! اینکه از ترافیک سنگین در معابر شهرهرت، قفل شدن تردد وسایل نقلیه و به تبع آن اتلاف وقت مردم در معابر، افزایش مصرف بنزین، آلوده شدن هوا و ناتوانی مسئولان این شهر در حل این مشکلات می نویسی، کفر نیست؟! اینکه می نویسی سیاست های غلط مسئولان شهر هرت، درحوزۀ کشاورزی به ویژه درامر آبیاری مزارع وباغات، موجب ته کشیدن سفره های زیر زمینی و بروز بحران آب شده است، کفرنیست؟! اینکه شندر غاز حقوق چند مدیر بلند پایه را زیر تلسکوپ بزرگ نمایی می بری و آنرا پیراهن عثمان می کنی و فریاد وامصیبتا سر می دهی که یا ایهاالناس چاپیدند و بردند و خوردند، کفر نیست؟! و خلاصه اینکه آیا این جو سازی ها و شانتاژها و غوغاسالاری هایی که مدام از نوک نا قلم تو تراوش می کند کفر نیست؟!...»

بله خوانندگان عزیز! این آقای دلواپس آنقدر «کفر نیست؟ کفرنیست؟» در گوش خستۀ این بندۀ حقیرخواند و خواند که خودم هم شک کردم و باخودم گفتم: نکند خدای ناکرده به مرض کفر گویی مبتلا شده ام! ادامه دارد...عباسعلی خسروداد    

 

شگفتی های شهر هِرت! قسمت (10)


دیروز وقتی می خواستم قسمت دیگری از این یادداشت ها را بنویسم، دستم به قلم نمی چسبید. ندایی از درون نهیب می زد که «هی! قلم به زمین، دستها بالا!   چقدر می خواهی بنویسی؟  برای چه و که می نویسی؟  از این همه نوشتن چه نتیجه ای گرفته ای؟  چه سودی عایدت شده است؟  راهی را که در پیش گرفته ای عاقبت به کجا می انجامد؟  اصلاً به تو چه که شهر هرت اِل است یا بِل است؟  به تو چه که کارگزاران این شهر خوابند یا بیدار؟  مسئولند یا غیر مسئول؟ متعهدند یا غیر متعهد؟  به تو چه که معیار گزینش افراد برای تصدی امور این شهر، هرتی و هر دمبیلی است؟  به تو چه که بیشتر آنان بر اساس ملاحظات قومی، فامیلی و جناحی بر گزیده می شوند؟  به تو چه که میزان شایستگی و صلاحیت اغلب آنان با ترازوی تملق و چاپلوسی  اندازه گیری می شود، نه بر پایۀ کارآمدی و تخصص و تعهد؟  به تو چه که در شهر هرت، هیچ چیز و هیچ کس در جای خود قرار نگرفته است؟  به تو چه که بیشتر مسئولان و متولیان امور شهر هرت، با دروغ ها و  وعده های سر خرمن، سر اهالی این شهر را شیره می مالند و به وعده های خود هرگز عمل نمی کنند؟  به تو چه که بورکراسی پیچیده و  دست و پا  گیر حاکم  بر ادارات این شهر، موجب شده است که ارباب رجوع بیچاره  برای انجام یک کار کوچک اداری هفته ها و بلکه ماه ها در راهروهای ادارات سگ دو بزنند و با انواع بی حرمتی ها و تحقیر ها و کارشکنی ها مواجه شوند؟ به تو چه که میانگین کار مفید در ادارات شهر هرت، فقط ده دقیقه در روز است؟  به تو چه که اخذ مجوز یا موافقت اصولی یرای تأسیس یک واحد صنعتی  یا احداث یک ساختمان، در این شهر هفته ها و بلکه ماه ها به طول می انجامد و متقاضیان این واحد ها در اثر این بی توجهی ها از تصمیم خود چشم پوشی می کنند و عطایش را به لقایش می بخشند؟ به تو چه که اغلب تصمیمات و برنامه ریزی ها در شهر هرت،  دیمی و کشکی و قضا قورتکی است؟ به تو چه که نسبت واحد های صنفی و عرضه کنندگان کالا به تعداد خانواده های شهر هرت، یک به پنج است؟  به توچه که اغلب اهالی شهر هرت، با یک دست کلاه می گذارند و با دست دیگر کلاه بر می دارند؟  به تو چه که زور گفتن  و  زور شنیدن در این شهر نهادینه شده است؟  به تو چه که دروغ گفتن و دوز و کلک در این شهر برای بسیاری از مردم هنر محسوب می شود؟  به تو چه که اغلب اهالی شهرهرت، به هیچ قاعده و قانونی پای بند نیستند و قانون را مثل آب خوردن زیر پا می گذارند؟  به تو چه که عادت به تنبلی و بطالت اهالی این شهر زبانزد خاص و عام است؟  به تو چه که میانگین مدت کار مفید در شهر هرت، فقط بیست دقیقه  و میانگین مطالعه تنها پنج دقیقه در روز است؟  به تو چه که اعتیاد به مواد مخدر و انواع کوفت و زهرمار در این شهر حرف اول را می زند و سن اعتیاد در آن به ده سال هم رسیده است؟  به تو چه که در شهر هرت مصرف گرایی به یک بیماری مزمن بدل شده و میزان مصرف مواد غذایی، کالاهای مصرفی و دارو چندین برابر شهرهای دیگر جهان است؟  به تو چه که رتبۀ این شهر در بیشتر موارد، از جمله:  اقتصاد و رفاه اجتماعی از آخر اول است؟  به تو چه که بیشتر آمارهای ارائه شده از سوی مراکز رسمی آمار شهر هرت، مانند: گرانی،  تورم،  سود نا خالص ملی  و بیکاری اغلب،  نا درست و غیر قابل اعتماد است؟ . به تو چه که ده ها مشکل و معضل و  کاستی دیگر در این شهر خود نمایی می کند و متولیان امور  با  وجود آگاهی  از این موارد، هرگز درقبال آنها  احساس مسئولیت نمی کنند و به روی خود نمی آورند...؟   و بالاخره مگر تو سر پیاز ی؟   ته پیازی؟  وکیلی؟  وزیری؟  مسئولی؟  مأموری؟ معذوری؟  مفتشی...؟!!»  بله خوانندگان عزیز!  این « به تو چه، به تو چه ها و اگر و  مگر ها» چنان کلافه ام  کرد که دیگر  قدرت هر گونه تفکر و تأمل را  از دست دادم  و به ناچار قلم  را به سویی نهادم  و  دیگر  بی خیال نوشتن !    ادامه دارد