نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

برخی گفت و گو ها با یک مقام بلند پایه ی شهری


اشاره:

همان گونه که برخی از خوانند گان محترم مطلعند: چندی پیش طی چند مقاله ی مسلسل و مفصل در همین نشریه با یکی از مقامات بلند پایه ی شهری درباره ­ی برخی مسایل دو کلمه حرف حساب زدیم و ضمن بازکاوی و بازگویی برخی مشکلات از محضر ایشان استدعای عاجزانه نمودیم که در صورت فراغت از برخی جلسات و برخی همایش­ ها، به منظوراطلاع از برخی مسایل، برخی مواقع، برخی مقالات را بخوانند و به برخی از آن­ ها پاسخ دهند. اما از آنجا که مطلع شدیم که این مقام محترم بنا به برخی علل و برخی دلایل هنوز نتوانسته­ اند برخی مقالات را بخوانند،از برخی مسایل مطلع شوند و به برخی ازآن­ ها پاسخ دهند؛ لذا ما هم تصمیمات قاطعانه گرفتیم که دوباره درباره­ ی برخی مسائل باایشان به گفت­و­گو بپردازیم تا بلکه برخی واقعیت ­ها برای برخی از خوانندگان روشن شود. اینک این برخی از شما و این هم برخی از گفت ­و­گوها:

§     سلام.

·     سلام.

§  آقای مسئول بلندپایه! از این که سرزده و بدون رعایت نوبت وارد شدیم پوزش می ­طلبیم

·  شما مطبوعاتچی­ ها که نوبت موبت سرتان نمی ­شود آقا ! هر وقت خواستید وارد می ­شوید، خارج شدن تان هم که با خداست.

§  از بس که جنابعالی به ما مطبوعاتچی ­ها لطف دارید. حالا اجازه می ­فرمایید چند لحظه ­ای مصدع اوقات گران بهایتان باشم؟

·     بله خیلی کوتاه و مختصر

§  بله. البته... اگر بخاطر داشته باشید؛ چندی پیش طی چند مقاله ی مسلسل و مفصل در همین نشریه با جنابعالی دو کلمه حرف حساب زدیم و از محضر مبارک تان استدعای عاجزانه نمودیم : به منظور اطلاع از برخی مسا یل، برخی مواقع، برخی مقالات را بخوانید و به برخی از آن ها پاسخ دهید. آیا شما برخی مقالات را می ­خوانید؟

·  چه برخی، چه کشکی، چه مقاله ­ای پدرجان؟! من هم خیال کردم حرفی برای گفتن دارید. نکند خیال کردید من برخی وقت ها بیکارم؟!

§     نه خیر بنده ابداً چنین خیالاتی نکردم. اما...

·  اما چی؟ من کلی کار دارم، کلی مشغله دارم، کلی مسئولیت دارم عزیزجان

§  بله البته. بنده هرگز منکر کار و مشغله و مسئولیت جنابعالی نیستم. اما...

·  اما بی­ اما جانم. اگر من با این همه کار و مشغله و مسئولیت، می ­نشستم وبرخی خزعبلات شما را می خواندم، سنگ روی سنگ بند نمی ­شد. تمام امورات این شهر مختل می ­شد، تمام برنامه­ ها به هم می­ ریخت. روند توسعه ی شهر به کلی متوقف می ­شد. میانگین اجرای پروژه­ ها به ده­سال تمام بالغ می ­شد. تکلیف پروژه های نیمه­ تمام در هاله­ ای از ابهام فرو می­رفت. چاله­ چوله­ های خیابان ها هر روز عمیق ­تر و عمیق ­تر می ­شد. حتی یک موزائیک سالم در سطح پیاده ­روها به چشم نمی ­خورد. پرداخت حقوق مأموران زحمتکش شهرداری ماه­ ها به تعویق می ­افتاد و اغلب آن­ ها در ارائه ی خدمات و انجام وظایف خود آشکارا تعلل می ورزیدند. زباله ­ها از سروکول مردم بالا می ­رفت. چهره ی شهر در اثر بی­ توجهی مسئولان ذیربط زنگار می گرفت. در اثر تبدیل مداوم کاربری اراضی مشجر و فضاهای سبز به مسکونی، شهر تاریخی مراغه در آینده­ ای نه چندان دور به یک کویر بی ­آب و علف تبدیل می ­شد. یک پارک، یک گردشگاه یا یک ورزشگاه درست و حسابی برای استفاده ی عمومی به ویژه جوانان در این شهر احداث نمی ­شد. جانم به شما بگوید: به علت بی مهری مسئولان ذیربط به بخش کشاورزی، روستاییان سخت­کوش ناچار کشت­ وکار خود را در روستاها رها کرده و دسته دسته به شهرها مهاجرت می ­نمودند. بخش صنعت، به ویژه صنایع دستی، علی ­الخصوص صنعت نفرین شده ی فرش رو به نابودی می­ گذاشت. بخش عمران با رکودی آشکار مواجه می ­شد. علیرغم وجود آثار و ابنیه ی تاریخی در مراغه، بخش گردشگری به کلی رنگ می ­باخت. صاحبان سرمایه به علت وجود انواع موانع و تضییقات بر سر راه شان فرار را بر قرار ترجیح می ­دادند. کسبه و تجار از دست مالیاتچی­ ها جان شان به لب می ­رسید. اقتصاد شهر از رونق می­ افتاد. نرخ بیکاری از مرزده دوازده درصد می­ گذشت. اعتیاد مخ جوانان را می­ خورد. بازهم جانم به شما بگوید: مردم برای انجام یک کار کوچک اداری هفته ­ها و بلکه ماه­ ها در ادارات و نهادهای دولتی سگ ­دو می ­زدند. وقت عزیز مردم در ادارات بیهوده تلف می ­شد. حتی گاهی مدیران و کارکنان با ارباب رجوع بدرفتاری می­ کردند و حرمت آنان را می­ شکستند و از آنان­   انتظار تعظیم و تکریم و تملق  داشتند. ارتشاء در برخی ادارات رایج می شد

 و و و و... و بالاخره این که مردم به هزار و یک درد بی ­درمان دچار می ­شدند که مگو و مپرس. حالا شیرفهم شد؟

·  اگر این مطبوعاتچی ­های عجول و پرتوقع و پرمدعا، این همه نق و نوق نزنند و به پروپای ما نپیچند و به کار ما ایراد و اشکال نگیرند و مشکلات راهی به رخ ما نکشند و هی نگویند چرا ال شد و چرا بل شد، ما هم با خیال راحت جلسه تشکیل می ­دهیم و در همایش­ ها فعالانه شرکت می­ کنیم و گاهی هم از رادیو شهر مراغه برای مردم عریز صحبت می­ کنیم وبا دادن وعده های سرخرمن آنان را به افق های روشن در آینده ی شهرشان نوید می ­دهیم. تا این که انشاءالله کارها درست بشوند و شهر تاریخی مراغه در جایگاه واقعی خود قرار بگیرد... بازهم حرفی برای گفتن دارید؟

§  نه نه نه ابدا .از اینکه وقت عزیزتان راسخاوتمندانه در اختیار بنده گذاشتید بسیار متشکرم.

·     منهم از شما ممنونم آقا.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.