اشاره:
همان گونه که برخی از خوانند گان محترم مطلعند: چندی پیش طی چند
مقاله ی مسلسل و مفصل در همین نشریه با یکی از مقامات بلند پایه ی شهری درباره ی
برخی مسایل دو کلمه حرف حساب زدیم و ضمن بازکاوی و بازگویی برخی مشکلات از محضر
ایشان استدعای عاجزانه نمودیم که در صورت فراغت از برخی جلسات و برخی همایش ها، به
منظوراطلاع از برخی مسایل، برخی مواقع، برخی مقالات را بخوانند و به برخی از آن ها
پاسخ دهند. اما از آنجا که مطلع شدیم که این مقام محترم بنا به برخی علل و برخی
دلایل هنوز نتوانسته اند برخی مقالات را بخوانند،از برخی مسایل مطلع شوند و به
برخی ازآن ها پاسخ دهند؛ لذا ما هم تصمیمات قاطعانه گرفتیم که دوباره درباره ی
برخی مسائل باایشان به گفتوگو بپردازیم تا بلکه برخی واقعیت ها برای برخی از
خوانندگان روشن شود. اینک این برخی از شما و این هم برخی از گفت وگوها:
§
سلام.
·
سلام.
§ آقای مسئول بلندپایه! از این که سرزده
و بدون رعایت نوبت وارد شدیم پوزش می طلبیم
· شما مطبوعاتچی ها که نوبت موبت
سرتان نمی شود آقا ! هر وقت خواستید وارد می شوید، خارج شدن تان هم که با خداست.
§ از بس که جنابعالی به ما
مطبوعاتچی ها لطف دارید. حالا اجازه می فرمایید چند لحظه ای مصدع اوقات گران بهایتان
باشم؟
·
بله خیلی کوتاه و مختصر
§ بله. البته... اگر بخاطر داشته
باشید؛ چندی پیش طی چند مقاله ی مسلسل و مفصل در همین نشریه با جنابعالی دو کلمه
حرف حساب زدیم و از محضر مبارک تان استدعای عاجزانه نمودیم : به منظور اطلاع از برخی
مسا یل، برخی مواقع، برخی مقالات را بخوانید و به برخی از آن ها پاسخ دهید. آیا شما
برخی مقالات را می خوانید؟
· چه برخی، چه کشکی، چه مقاله ای
پدرجان؟! من هم خیال کردم حرفی برای گفتن دارید. نکند خیال کردید من برخی وقت ها بیکارم؟!
§
نه خیر بنده ابداً چنین خیالاتی نکردم. اما...
· اما چی؟ من کلی کار دارم، کلی
مشغله دارم، کلی مسئولیت دارم عزیزجان
§ بله البته. بنده هرگز منکر کار و
مشغله و مسئولیت جنابعالی نیستم. اما...
· اما بی اما جانم. اگر من با این
همه کار و مشغله و مسئولیت، می نشستم وبرخی خزعبلات شما را می خواندم، سنگ روی سنگ بند
نمی شد. تمام امورات این شهر مختل می شد، تمام برنامه ها به هم می ریخت. روند توسعه
ی شهر به کلی متوقف می شد. میانگین اجرای پروژه ها به دهسال تمام بالغ می شد. تکلیف
پروژه های نیمه تمام در هاله ای از ابهام فرو میرفت. چاله چوله های خیابان ها هر
روز عمیق تر و عمیق تر می شد. حتی یک موزائیک سالم در سطح پیاده روها به چشم نمی خورد.
پرداخت حقوق مأموران زحمتکش شهرداری ماه ها به تعویق می افتاد و اغلب آن ها در
ارائه ی خدمات و انجام وظایف خود آشکارا تعلل می ورزیدند. زباله ها از سروکول مردم
بالا می رفت. چهره ی شهر در اثر بی توجهی مسئولان ذیربط زنگار می گرفت. در اثر
تبدیل مداوم کاربری اراضی مشجر و فضاهای سبز به مسکونی، شهر تاریخی مراغه در آینده ای
نه چندان دور به یک کویر بی آب و علف تبدیل می شد. یک پارک، یک گردشگاه یا یک
ورزشگاه درست و حسابی برای استفاده ی عمومی به ویژه جوانان در این شهر احداث نمی شد.
جانم به شما بگوید: به علت بی مهری مسئولان ذیربط به بخش کشاورزی، روستاییان سختکوش
ناچار کشت وکار خود را در روستاها رها کرده و دسته دسته به شهرها مهاجرت می نمودند.
بخش صنعت، به ویژه صنایع دستی، علی الخصوص صنعت نفرین شده ی فرش رو به نابودی می گذاشت.
بخش عمران با رکودی آشکار مواجه می شد. علیرغم وجود آثار و ابنیه ی تاریخی در
مراغه، بخش گردشگری به کلی رنگ می باخت. صاحبان سرمایه به علت وجود انواع موانع و
تضییقات بر سر راه شان فرار را بر قرار ترجیح می دادند. کسبه و تجار از دست
مالیاتچی ها جان شان به لب می رسید. اقتصاد شهر از رونق می افتاد. نرخ بیکاری از
مرزده دوازده درصد می گذشت. اعتیاد مخ جوانان را می خورد. بازهم جانم به شما
بگوید: مردم برای انجام یک کار کوچک اداری هفته ها و بلکه ماه ها در ادارات و
نهادهای دولتی سگ دو می زدند. وقت عزیز مردم در ادارات بیهوده تلف می شد. حتی گاهی
مدیران و کارکنان با ارباب رجوع بدرفتاری می کردند و حرمت آنان را می شکستند و از
آنان انتظار تعظیم و تکریم و تملق داشتند. ارتشاء در برخی ادارات رایج می شد
و و و و... و بالاخره این که
مردم به هزار و یک درد بی درمان دچار می شدند که مگو و مپرس. حالا شیرفهم شد؟
· اگر این مطبوعاتچی های عجول و
پرتوقع و پرمدعا، این همه نق و نوق نزنند و به پروپای ما نپیچند و به کار ما ایراد
و اشکال نگیرند و مشکلات راهی به رخ ما نکشند و هی نگویند چرا ال شد و چرا بل شد، ما
هم با خیال راحت جلسه تشکیل می دهیم و در همایش ها فعالانه شرکت می کنیم و گاهی هم
از رادیو شهر مراغه برای مردم عریز صحبت می کنیم وبا دادن وعده های سرخرمن آنان را
به افق های روشن در آینده ی شهرشان نوید می دهیم. تا این که انشاءالله کارها درست
بشوند و شهر تاریخی مراغه در جایگاه واقعی خود قرار بگیرد... بازهم حرفی برای گفتن
دارید؟
§ نه نه نه ابدا .از اینکه وقت عزیزتان
راسخاوتمندانه در اختیار بنده گذاشتید بسیار متشکرم.
·
منهم از شما ممنونم آقا.