نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

و چه خوب بود اگر... (20)

راستی چه خوب بوداگر: به آن عده از خوانندگان عزیز، که بوسیله پیغام وپسغام وتلفن و... مرتباً به ما التماس می کنندکه: منبعد، به مطالب این ستون، یک کمی چاشنی طنز قاطی کنیم، گفته باشیم؛ اگر منظورشما ازطنز، همان شوخی ومطایبه است که حتماً هم هست، لطفاً دست از سرکچل مابردارید. اولاً: مامعتقدیم سری که دردنمی کند، نبایددستمال ببندیم، دوماً: دوست داریم آهسته برویم وآهسته بیائیم که گربه شاخمون نزند! سوماً: توی این دور وزمانه مگر میشود باکسی شوخی کرد؟تا به یکی بگوئی بالای چشمت ابروست، می پرد جفت چشمت راازحدقه درمیآورد ومی گذارد کف دستت. حال بالای چشمت ابروست که جای خوددارد. کافیست به یک کچل خان مادرزادی بگوئی: ببخشین ها، انگار، جسارتاً به فهمی نه فهمی، دوسه تا ازموهای سرتون ریخته! میپرد موهای سرت رادانه دانه می کَند واز بیخ کچلت می کند... آنوقت شماها از این بنده ی حقیر، توقع دارید: دراین ستون، مثلاً به یک مدیر، یاکارمند ویاحتی آبدارچی فلان اداره بگویم: داداش چرا برّ وبرّ منو نگاه می کنی؟ سرتو بینداز پائین و کارت رابکن دیگر... چشمتان روزبد نبیند، میپرد کاغذم رااز دستم میگیرد وچنان می کوبد به فرق سرم که سرم ده تابخیه برمیدارد! ویااینکه: به فلان کارمند بانک بگویم: قربون آن کاکل فرفریت بگردم، دِ یه ذره بِجنب عزیز، این مشتری های فلک زده برای ناهارشون دیزی بارکرده اند، حالا  بسوزه ، کی بسوزه... یک نگاهی به چکم می اندازد ومی گوید: چکت خالیه آقا، حالیته؟... حالا خربیار ومعرکه بارش کن... بازهم بگویم؟ بله اگر یک کمی به آقای شهردار، که خیلی هم پسرخوبی است، گیر بدهم وبه شوخی، بنویسم: داداش شهردار! جان هرکه مرده، این چاله چوله ها راپرشان کن، ازبسکه افتادیم توی چاله چوله ها، جفت پاهامون چلاق شد!.. یا اینکه بنویسم: مهندس جان! چندبار بنویسم؛ این ناودان های مزاحم راکه آب برف وباران راشرّوشرّ میریزند به سروکله مردم ومثل موش آب کشیده گیگ و منگشان می کنند، سامان دهی کن... میدانی چه میشود؟ نه البته، همینطور که گفتم شهردار پسرخوبی است، زود از کوره درنمی ورود. فقط برمیگردد ومی گوید: توچقدر عجولی آق پسر! نمی تونی یکی دوسال دندون روی جگر بذاری؟ می بینی که کاردستمه، می بینی که دارم جدول مدولها رو راست وریس میکنم!... ببینید خوانندگان عزیز؟ اگر واقعاً دلتان به ماسوخته ودوست ندارید، دوتا چشم شهلایمان را سر اینکار بگذارَم، اگر نمی خواهید موهای سرمان تاآخرین دانه اش کنده بشود وآقای شهردار ازما دلخور بشود... دست از سرکچلمان بردارید و بگذارید به همان سبک وسیاق سابقمون بنویسم. بقول معروف مانه دوست داریم بگزیم ونه گزیده شویم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.