در قسمت های گذشته : از بی برنامگی و بد برنامگی مسوولان در رده های اجرایی - نظارتی و تصمیم گیری و فقدان اراده ای محکم برای جذب سرمایه های سرگردان و سرمایه گذاری در طرح های اشتغالزا به عنوان دو عامل موثر در رشد بی رویه ی نرخ بیکاری در جامعه یاد کردیم و به ضرورت توجه مسوولان به این مولفه ها تأکید ورزیدیم ... در این قسمت درباره ی فقدان جوهره ی کار و کوشش در مردم و گرایش اکثریت ، به مشاغل آسان و بی دردسر به عنوان سومین عامل موثر در رشد بی رویه ی پدیده ی بیکاری سخن خواهیم گفت :
از قدیم گفته اند : « برای کسی که تن به کار می دهد ، کار هست » . درصد قابل ملاحظه ای از بیکاران ، با وجود دست رسی به انواع مشاغل ، به بهانه های مختلف ، از جمله متناسب نبودن این مشاغل با موقعیت اجتماعی و تحصیلی آن ها و یا سختی کار ، از قبول آن ها امتناع می ورزند و بیکاری را به چنین مشاغلی ترجیح می دهند .
اغلب دانش آموختگان ، با این ادعا که تحصیل نکرده اند تا در مشاغل سخت و پر زحمت مشغول به کار شوند جز به مشاغل دلخواه تن نمی دهند . مثلاً یک دانش آموخته ی رشته ی الکترونیک که می تواند با تأسیس یک تعمیرگاه لوازم الکتریکی برای خود شغلی دست و پا کند ، به این کار رغبتی از خود نشان نمی دهد و دوست دارد با استخدام در یک شغل اداری ، باصطلاح پشت میز نشین شود . و یا یک فارغ التحصیل رشته کشاورزی دوست ندارد بجای استخدام در مشاغل دولتی ، به کشت و زرع مشغول شود . شماری از روستاییان نیز به منظور دست یابی به مشاغل آسان ، با رها کردن زمین های زراعی خود به شهرها مهاجرت می کنند و با اشتغال در مشاغل کاذب و اغلب واسطه ای ، به رشد روزافزون نرخ بیکاری دامن می زنند .
اکنون با وجود میلیون ها بیکار در سراسر کشور ، در بیشتر حوزه ها ، بویژه حوزه ی ساختمان ، با کمبود نیروهای ماهر مانند : بنا - سفیدکار - لوله کش - برقکار و ... مواجه هستیم ، و مردم مجبورند برای دسترسی به این قبیل افراد ، انتظار بکشند . گرایش مردم به مشاغل آسان و بی دردسر موجب شده شمار قابل توجهی از جمعیت فعال کشور به مشاغل واسطه ای و خرید و فروش کالا روی آورند و وقت گران بهای خود را در دالان ها و حجره های تنگ و تاریک تلف کنند .
افزایش بی رویه ی شمار واحدهای صنفی در سراسر کشور مؤید این واقعیت است که ما به سرعت به سوی اقتصاد مصرفی گام بر می داریم . چیزی نمانده برای هر فرد ایرانی یک واحد تجاری و به عبارتی یک دکان داشته باشیم . تأسف برانگیز است اگر بدانیم درصد قابل توجهی از کالاهای موجود در این واحدها وارداتی است و کارگران ایرانی در تولید آن ها نقشی ندارند . معنی این حرف این است که ما بجای کار و فعالیت در مزارع و کارخانجات و تولید کالاهای مورد نیاز خودمان به عامل توزیع و مصرف کننده ی کالاهای خارجی بدل شده ایم و دانسته و نادانسته آب در آسیاب اقتصاد و اشتغال بیگانگان می ریزیم .
امروز هر کس که فارغ التحصیل می شود - هر کس که ازخدمت سربازی مرخص می شود - هر کس بازنشسته می شود - هر کس از زیر کار در می رود - هر روستایی که به شهر مهاجرت می کند و ... با جور کردن اندکی سرمایه به بازار روی می آورد و با خرید یا اجاره ی یک دکان و یا تهیه ی یک چرخ دستی و پهن کردن بساط دست فروشی درمعابر عمومی به خرید و فروش انواع کالاها مشغول می شود ؛ با این خیال که دارد کار می کند و دیگر مجبور نیست عنوان آزار دهنده ی بیکاری را یدک بکشد ! غافل از این که این گونه مشاغل نه تنها درتعریف کار نمی گنجد بلکه خود عامل تشدید کننده ی بیکاری است . چرا که کار باید راندمان مثبت داشته باشد و جامعه از نتیجه ی آن منتفع گردد ، در حالیکه راندمان مشاغل واسطه ای آن هم در شرایطی که کاسه ی آن در کشور ما سر ریز شده ، برای جامعه منفی و بلکه مضر است و ما به اشتباه و برای اقناع افکار عمومی فعالان این عرصه را در آمار شاغلین جا می زنیم . من نمی گویم داد و ستد لازم نیست ، چرا لازم است ، اما نه با این کیفیت و نه به این فراخی و گستردگی ، بلکه در حد معقول و متعادل . معطلی یک جمعیت کثیر در کار داد و ستد ، در شرایطی که با یک صدم این عده می توان این کار را اداره کرد ، هیچ توجیهی نمی تواند داشته باشد .
بیش از 90 درصد کسبه از صبح علی الطلوع تا پاسی از شب گذشته بی آن که کار مثبتی برای جامعه انجام دهند ، در دخمه های انباشته از انواع کالاها می نشینند و چشم به در می دوزند تا بلکه یکی از راه برسد و دو قلم کالا آن هم به چندین برابر قیمت تمام شده به آن قالب کنند و به اصطلاح خرج خانه را در آورند . آن ها بی آن که به روی خود بیاورند این وقت گران بها را که در کشورهای پیش رفته ی جهان ثانیه اش حتی ارزش دارد ، این چنین بی پروا و بی ملاحظه تلف می کنند و از این طریق در واقع ضربه ی مهلکی به اقتصاد کشور وارد می کنند .
اکنون علاوه بر اتلاف وقت و انرژی میلیون ها نفر از شاغلین عرصه ی داد و ستد ، میلیاردها تومان سرمایه بدون توجیه منطقی برای جامعه ، دست به دست می شود که اگر یک صدم و بلکه یک هزارم آن در طرح های تولیدی و اشتغالزا به کار گرفته شود . علاوه بر رفع نیاز جامعه به کالاهای وارداتی و شکوفایی اقتصاد برای میلیون ها نفر فرصت شغلی ایجاد می شود و بیکاری اگر نگوییم ریشه کن که به حداقل ممکن تقلیل می یابد . آیا این ایده در واقع یک مدینه فاضله است یا شدنی است ؟ قطعاً که شدنی است . اما یک جو تدبیر - یک جو غیرت - یک جو اراده - یک برنامه ی جامع وحساب شده و علمی و یک رستاخیز ملی می طلبد تا سرمایه ها و نیروهای بالقوه ای را که اکنون در مشاغل کاذب و واسطه ای هرز می روند و هدر می شوند به سمت کار و تلاش و تولید سوق دهد . به امید آن روز