آقای استاندار! اینک که بنا به تشخیص و صلاحدید دولت تدبیر و امید، به عنوان نماینده ی آن دولت، در استان قهرمان پرور آذربایجان شرقی و استاندار این استان برگزیده شده اید، لازم می دانم، نکاتی چند در رابطه با وضعیت کلی شهر تاریخی مراغه و آن چه که لازم است، درباره ی کمبودها، کاستی ها و نیازهای واقعی این شهر بدانید، به استحضار برسانم ؛ باشد که تذکر این نکات شما را در جهت آگاهی و اشراف به مواردی که در نظر دارید در برنامه های کاری خود لحاظ کنید، رهمنون شود.
آقای استاندار! مراغه، با وجود قدمت و پیشینه ی دیرینه و درخشان تاریخی- فرهنگی، مشاهیر و مفاخر برجسته و نام آور، میراث های غنی فرهنگی، آثار و ابنیه ی کم نظیر تاریخی، مردمانی فرهیخته، دیندار و زحمتکش، تقدیم 1400 شهید به ساحت انقلاب اسلامی، ظرفیت ها وپتانسیل های فراوان در حوزه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی... و به رغم یدک کشیدن القاب و عناوین دهن پرکن، مانند: دومین و بزرگ ترین شهر استان آذربایجان شرقی پس از تبریز، باغ شهر آذربایجان و بلکه ایران، فرمانداری ویژه، پایتخت باستانی ایران زمین، یکی از ده شهر با بافت تاریخی، شهر حسینی و... در اثر بی مهری و بی توجهی مسئولان امر بویژه مسئولان استان نشین، از کاروان توسعه ی متوازن و همه جانبه، فرسنگ ها فاصله گرفته و از جایگاه واقعی خود دور افتاده است.
آقای استاندار! قصه ی پرغصه ی توسعه نیافتگی و بلکه عقب ماندگی مراغه در حوزه ها و بخش های مختلف، دل هر انسان واقع بین و مسئولیت شناس را به در د می آورد. کاستی ها، کمبودها و نیازهای این شهر به اندازه ای زیاد و پرشمار است که برشمردن تک تک آنها در این مختصر نمی گنجد و مجال دیگری می طلبد. لذا در این نوشته به اهم آن ها بسنده نموده و مابقی را به فرصت های دیگری موکول می کنم.
در بخش گردشگری،به رغم قرار گرفتن مراغه در لیست 10شهر با بافت تاریخی و با وجود ده ها اثر تاریخی و جاذبه های طبیعی و سایر برخورداری ها، اراده ی لازم جهت ایجاد زیرساخت های گردشگری و جذب توریست در مسئولان این شهر وجود ندارد و این بی ارادگی موجب شده است که درآمد حاصل از صنعت سودآور گردشگری به حداقل ممکن کاهش یابد.
طرح ساماندهی و احیای رصدخانه ی مراغه که از شهرت جهانی برخوردار است و درصورت تحقق می تواند پای هزاران گردشگر داخلی و خارجی را به منطقه باز کند، همچنین تأسیس دانشکده ی نجوم در جنب این اثر ارزشمند تاریخی سال هاست مسکوت مانده و موانع موجود در سرراه این طرح ها، از جمله تملک سایت برون مرزی و نیز عدم واگذاری اعتبارات لازم از اجرایی شدن آن جلوگیری به عمل آورده است. پتانسیل های بالقوه ی دیگری در این حوزه وجود دارد که در صورت شناسایی و بالفعل شدن آن ها مراغه به قطب گردشگری منطقه تبدیل شده و درآمدهای سرشاری نصیب این شهر خواهد شد.
در بخش درمان : عدم وجود مراکز درمانی مجهز به تجهیزات پیشرفته ی پزشکی و پزشکان فوق تخصص در این شهر موجب شده است که مردم برای درمان بیماری های صعب العلاج، به کلان شهرها و یا تهران سفر کنند و در این راه مشقات و هزینه های قابل توجهی را متحمل شوند.
در سال های اخیر طرح احداث یک بیمارستان خصوصی توسط بخش خصوصی در این شهر به تصویب رسیده است ؛ اما به دلیل عدم پی گیری مسئولان ذیربط و عدم حمایت از سرمایه گذاران، تاکنون به مرحله ی اجرا و عمل درنیامده است. ضمناً عملیات بازسازی بیمارستان 100تختخوابی سینا با وجود گذشت نزدیک به 5 سال از آغاز آن به علت عدم واگذاری بودجه ی کافی از سوی وزارت بهداشت و درمان تاکنون به اتمام نرسده و پی گیرهای انجام شده در این زمینه ثمربخش نبوده است.
با وجود تبدیل دانشکده ی پرستاری و مامایی مراغه به دانشکده ی پزشکی در نیمه ی دوم سال 91 و ابلاغ دستورالعمل اجرایی آن، هنوز این دانشکده به طور کامل عملیاتی نشده و در این زمینه تنها به تعیین و معرفی برخی از معاونان اکتفا شده است، همچنین به رغم گذشت نزدیک به یک سال از تصویب این طرح تاکنون گام مؤثری در جهت ایجاد زیرساخت های لازم ، جذب اساتید ، تشکیل هیئت علمی، نام نویسی از دانشجویان و حتی تعیین یک مدیر مستقل برای آن برداشته نشده است.
در بخش صنعت، به ویژه صنایع سنگین و زیربنایی مراغه یکی از محروم ترین شهرهای استان و بلکه کشور به شمار می رود. تنها به اصطلاح شهرک صنعتی مراغه باوجود گذشت نزدیک به 20 سال از تأسیس آن، با مشکلات و کمبودهای اساسی دست به گریبان است و تنها کارخانه های فعال در آن، «البته اگر بتوان نام کارخانه را به آن ها اطلاق کرد»، از شمار انگشتان دست تجاوز نمی کند.
با عنایت به جمعیت 250هزار نفری شهرستان مراغه و سایر ویژگی ها و مؤلفه ها باید اذعان کرد که سهم این شهرستان از صنعت استان، بسیار اندک و ناچیز بوده و در مقایسه ی با صنایع موجود در تبریز و سایر شهرهای تابعه ی استان به منزله ی قطره ای از دریاست. برابر آمارهای موجود درحالی که 7 درصد جمعیت استان در مراغه ساکن هستند سهم این شهر از صنعت استان فقط یک درصد است. مجموعه ی این عوامل موجب شده است که مراغه با وجود استعدادهای کافی برای تبدیل به یک شهر صنعتی در این زمینه به شدت مورد بی مهری و بی توجهی قرار گرفته و حق آن به درستی ادا نشود.
در حوزه ی ورزش: علیرغم وجود ورزشکاران مستعد در مراغه و درخشش مکرر آنان در میادین ورزشی و کسب عناوین افتخارآمیز در رشته های مختلف به ویژه ورزش پرطرفدار کشتی در سال های پیشین، چند سالی است ورزش این شهر به طور ملموسی افول کرده و از درخشش فوق اثر چندانی به جای نمانده است.
اکنون دومین و بزرگترین شهر استان پس از تبریزاز یک مجتمع مجهز و آبرومند ورزشی و سالن های مناسب، برای استفاده ی جوانان مستعد و علاقمند محروم است و این قشر پرشور از امکانات کافی برای تمرین و آموزش رشته های مورد علاقه ی خود بهره مند نیستند.
طرح احداث استادیوم 20 هزار نفری مراغه، «صرفنظر از ایراداتی که به انتخاب محل آن وارد است »، در سال 68 یعنی حدود 24 سال پیش تصویب و عملیات اجرایی آن آغاز شده؛ لیکن به علت عدم واگذاری بودجه ی کافی برای تکمیل آن به تدریج از ظرفیت آن تا مرز استادیوم 5 هزار نفری کاسته شده و با وجود تحمیل این کاهش چشمگیر به مسئولان و مردم مراغه، عملیات اجرایی آن هنوز به طور کامل به پایان نرسده است... ادامه دارد
با سلام
آقای خسروداد هرازچندگاهی به وبلاگتان سرمیزنم و با مطالعه گذرای نقدهای گرم و برنده شما از وضعیت شهرمان، دلگرم میشوم. اما لیست پیوندهای شما لینکهایی را در خود جای داده که حاوی مطالب یا لینکهایی به نوشتههای برخی نویسندهنمایان مغرض است که سعی در تفسیر تاریخ به رای و قرائت فاشیستی از آن داشته و منتقدان این رفتارشان را هم وطنفروش و... مینامند! شما به عنوان یک نویسنده پرسابقه دلسوز، چگونه میتوانید با این خودباختگان بیریشه همداستان شده و بر علیه فرهنگ و زبان جامعهای که خود را متعلق به آن میدانید، اظهارات آنان را تایید و به آنها لینک شوید؟ آیا در طول چند دهه فعالیت فرهنگی شما، جایی برای فرهنگ و زبان آذربایجانی مردم مراغه نیست؟ من خود چند بار در جلسات انجمن شما شرکت کردم اما متاسفانه اغلب شرکت کنندگان آن را عوام الناسی دیدم که یا از قابلیت زبان ترکی در شعر و نثر به کلی بی اطلاعند و یا تحت تاثیر شبکه های داخلی و خارجی به کلی از زبان مادری و هویت خود گریزانند. من خود به زبان و ادبیات فارسی و وحدت ملی کشور عزیزمان ایران، افتخار میکنم اما اگر نگوییم بیعدالتی، لااقل بیمهری فرهنگی درباره زبانهای غیر فارسی که با یکه تازی زبان فارسی در حال بلعیده شدن در آنند، غیر قابل اغماض است. زخم وقتی عمیقتر میشود که عدهای زبانهایی نظیر ترکی و عربی را زبانهای عاریتی! و بیگانه!! میدانند و با بیشرمی از نابودی تدریجی آنها استقبال میکنند و جالبتر آن که این کار ضد فرهنگی و ضد ایرانی خود را فرهنگدوستی و ایرانپرستی میدانند!!!
دوست داشتم نظرتان را در این باره بدانم و امیدوارم لا اقل شما خود یکی از آنها نباشید!!!