نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

شگفتی های شهر هرت، (7)


برخی از خوانندگان که در قسمت ششم این یادداشت ها در بارۀ برخی مطالب، پرسش هایی را مطرح کرده بودند، به اصطلاح  ول کن معامله نیستند و این بار پارا فراتر نهاده اند و طی یک نامۀ سر گشاده با ده ها مهر و امضا، ضمن متهم کردن بنده به مهمل بافی و گزافه گویی نوشته اند که یا باید ادعا های خودم را در بارۀ بی در و پیکر و بی قانون بودن شهر هرت و خلقیات آن چنانی اهالی این شهر پس بگیرم و قول بدهم که دیگر از این قبیل خزعبلات، ( البته به زعم خودشان! ) ننویسم و  یا اینکه قلم خودم را ببوسم و بگذارم کنار و هرگز به گِرد آن نگردم! و به عبارتی ممنوع القلم شوم!

باور بفرمایید که با خواندن این جملات رعشه براندامم افتاد و  وحشت سراپای وجودم را گرفت! آخر تمام سرمایه و دلخوشی من وابسته به همین قلم است و اگر خدای نا کرده آنرا روزی از من بگیرند چه پتکی بر سرم بکوبم! خدا هیچ کس را گرفتار این بلا نکند. این تهدید ها و توبیخ ها شوخی بردار نیست. از فحوای کلام نویسندگان این نامه معلوم است که با هیچ منطقی نمی شود آنان را از تصمیمی که گرفته اند منصرف کرد؛ لذا از ترس اینکه مبادا در نامۀ دیگری حکم ممنوع القلمی ام را صادر و ابلاغ کنند؛  تصمیم گرفتم به طور موقت و تا وقتی که آب ها از آسیاب  نیفتاده اند و عصبانیت این حضرات فروکش نکرده است، دست از نوشتن مطالبی که ممکن است به گوشۀ قبای شان،  بخورد و خونشان را به جوش بیاورد، خودداری کنم.

بنابراین دیگر نمی نویسم  که مثلاً: شهر هرت شهری است بی در و پیکر و بی قانون که  در آن آب ها سر بالا می روند و قورباغه ها ابوعطا می خوانند. یا اینکه نمی نویسم که اهالی شهر هرت، در اثر ابتلای به درد بی درمان ( وِلِلِش ) یا همان بی خیالی  روحیۀ حق جویی و حق طلبی خودرا از دست داده اند و به موجوداتی  منفعل و خنثی تبدیل شده اند و برخی از افراد فرصت طلب از آشفته بازار این بی خیالی ها چه ها که برسر آنان نمی آورند! یا اینکه دیگر نمی نویسم که اهالی بی خیال شهر هرت، سرشان را مثل کبک کرده اند زیر برف و خبر ندارند که در اطرافشان چه می گذرد. بله دیگر از این حقیر نخواهید دید که بنویسم مثلاً چرا اهالی خوش غیرت شهر هرت از خود نمی پرسند که چرا این همه بی فرهنگی و بی قانونی و بی تعهدی و بی مسئولیتی و تنبلی و تن پروری و ندانم کاری و فقر و محرومیت و  بیکاری و بدبختی و مشکل و معضل و... گریبانشان را گرفته و آنان را در لبۀ پرتگاه نیستی و نابودی قرار داده است. 

همچنین دیگر نمی نویسم که چرا شهر هرت با وجود پیشینۀ درخشان تاریخی و فرهنکی و اجتماعی  تا این حد از قافلۀ توسعه و پیشرفت  عقب مانده است  و سال هاست که در پشت مرزهای توسعه در جا می زند و چرا اهالی این شهر، با وجود منابع و امکانات و ثروت های سر شار در تنگنای فقر و محرومیت، گرفتار شده اند و بالاخره دیگر نمی نویسم که عامل این همه عقب ماندگی و توسعه نیافتگی و سکون و جمود شهر هرت چیست یا کیست.

در فسمت های بعدی خواهم نوشت که چه چیزهایی را دیگر نخواهم نوشت!...                              

ادامه دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.