نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

نقدها و مقالات مطبوعاتی عباسعلی خسروداد

روزنامه‌ نگار: از 1372 تاکنون، رئیس انجمن هنر های نمایشی ( 1371)، رئیس انجمن نویسندگان مراغه از 1392 تا 1396

شگفتی های شهر هِرت! قسمت (10)


دیروز وقتی می خواستم قسمت دیگری از این یادداشت ها را بنویسم، دستم به قلم نمی چسبید. ندایی از درون نهیب می زد که «هی! قلم به زمین، دستها بالا!   چقدر می خواهی بنویسی؟  برای چه و که می نویسی؟  از این همه نوشتن چه نتیجه ای گرفته ای؟  چه سودی عایدت شده است؟  راهی را که در پیش گرفته ای عاقبت به کجا می انجامد؟  اصلاً به تو چه که شهر هرت اِل است یا بِل است؟  به تو چه که کارگزاران این شهر خوابند یا بیدار؟  مسئولند یا غیر مسئول؟ متعهدند یا غیر متعهد؟  به تو چه که معیار گزینش افراد برای تصدی امور این شهر، هرتی و هر دمبیلی است؟  به تو چه که بیشتر آنان بر اساس ملاحظات قومی، فامیلی و جناحی بر گزیده می شوند؟  به تو چه که میزان شایستگی و صلاحیت اغلب آنان با ترازوی تملق و چاپلوسی  اندازه گیری می شود، نه بر پایۀ کارآمدی و تخصص و تعهد؟  به تو چه که در شهر هرت، هیچ چیز و هیچ کس در جای خود قرار نگرفته است؟  به تو چه که بیشتر مسئولان و متولیان امور شهر هرت، با دروغ ها و  وعده های سر خرمن، سر اهالی این شهر را شیره می مالند و به وعده های خود هرگز عمل نمی کنند؟  به تو چه که بورکراسی پیچیده و  دست و پا  گیر حاکم  بر ادارات این شهر، موجب شده است که ارباب رجوع بیچاره  برای انجام یک کار کوچک اداری هفته ها و بلکه ماه ها در راهروهای ادارات سگ دو بزنند و با انواع بی حرمتی ها و تحقیر ها و کارشکنی ها مواجه شوند؟ به تو چه که میانگین کار مفید در ادارات شهر هرت، فقط ده دقیقه در روز است؟  به تو چه که اخذ مجوز یا موافقت اصولی یرای تأسیس یک واحد صنعتی  یا احداث یک ساختمان، در این شهر هفته ها و بلکه ماه ها به طول می انجامد و متقاضیان این واحد ها در اثر این بی توجهی ها از تصمیم خود چشم پوشی می کنند و عطایش را به لقایش می بخشند؟ به تو چه که اغلب تصمیمات و برنامه ریزی ها در شهر هرت،  دیمی و کشکی و قضا قورتکی است؟ به تو چه که نسبت واحد های صنفی و عرضه کنندگان کالا به تعداد خانواده های شهر هرت، یک به پنج است؟  به توچه که اغلب اهالی شهر هرت، با یک دست کلاه می گذارند و با دست دیگر کلاه بر می دارند؟  به تو چه که زور گفتن  و  زور شنیدن در این شهر نهادینه شده است؟  به تو چه که دروغ گفتن و دوز و کلک در این شهر برای بسیاری از مردم هنر محسوب می شود؟  به تو چه که اغلب اهالی شهرهرت، به هیچ قاعده و قانونی پای بند نیستند و قانون را مثل آب خوردن زیر پا می گذارند؟  به تو چه که عادت به تنبلی و بطالت اهالی این شهر زبانزد خاص و عام است؟  به تو چه که میانگین مدت کار مفید در شهر هرت، فقط بیست دقیقه  و میانگین مطالعه تنها پنج دقیقه در روز است؟  به تو چه که اعتیاد به مواد مخدر و انواع کوفت و زهرمار در این شهر حرف اول را می زند و سن اعتیاد در آن به ده سال هم رسیده است؟  به تو چه که در شهر هرت مصرف گرایی به یک بیماری مزمن بدل شده و میزان مصرف مواد غذایی، کالاهای مصرفی و دارو چندین برابر شهرهای دیگر جهان است؟  به تو چه که رتبۀ این شهر در بیشتر موارد، از جمله:  اقتصاد و رفاه اجتماعی از آخر اول است؟  به تو چه که بیشتر آمارهای ارائه شده از سوی مراکز رسمی آمار شهر هرت، مانند: گرانی،  تورم،  سود نا خالص ملی  و بیکاری اغلب،  نا درست و غیر قابل اعتماد است؟ . به تو چه که ده ها مشکل و معضل و  کاستی دیگر در این شهر خود نمایی می کند و متولیان امور  با  وجود آگاهی  از این موارد، هرگز درقبال آنها  احساس مسئولیت نمی کنند و به روی خود نمی آورند...؟   و بالاخره مگر تو سر پیاز ی؟   ته پیازی؟  وکیلی؟  وزیری؟  مسئولی؟  مأموری؟ معذوری؟  مفتشی...؟!!»  بله خوانندگان عزیز!  این « به تو چه، به تو چه ها و اگر و  مگر ها» چنان کلافه ام  کرد که دیگر  قدرت هر گونه تفکر و تأمل را  از دست دادم  و به ناچار قلم  را به سویی نهادم  و  دیگر  بی خیال نوشتن !    ادامه دارد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.