در قسمت بیست و سوم این یادداشت ها با درد دل های طنز آمیز یک راننده تاکسی درباره نهادینه شدن پارهای از تخلفات و بی مسئولیتی ها در شهر هرت، عادی شدن آنها برای اهالی این شهر واین که به همین علت دیگر نباید از مشاهده چنین رفتارهایی شگفت زده شویم آشنا شدیم.
این درد دلها در فاصله کوتاه مسیر مسافرت درون شهری ام، انگیزه ای شد که دراین قسمت به نمونه ها و مصداق های دیگری از این بیمسئولیتی ها اشاره کنم.
یکی از مسائلی که اهالی شهر هرت، از مشاهده آن شگفت زده نمی شوند: گران شدن مداوم و بی وقفه انواع کالاها به ویژه کالاهای اساسی و ضروری مردم است. آنان از وقتی که چشم باز کردهاند و یک را از دو تشخیص دادهاند، همواره شنیده و دیده اند که قیمت کالاها و خدمات در این شهر هر روز و بلکه هر ساعت نسبت به روز و ساعت قبل گرانتر شده و این سیر صعودی همچنان و با سرعتی باور نکردنی ادامه دارد؛ بنابراین روند فوق اصلا برایشان جالب توجه و شگفت انگیز نیست؛ بلکه برعکس اگر بر حسب اتفاق تجار و کسبه محترم دلشان به رحم بیاید و تصمیم بگیرند قیمت یک یا دو قلم کالا را دو سه روزی ثابت نگه دارند، آن وقت است که از فرط تعجب شاخ در می آورند! خدا را شکر که در شهرهرت، چنین اتفاقی به ندرت رخ می دهد و گرنه اهالی این شهر به تدریج به موجودات شاخداری تبدیل می شدند که آن وقت باید خر میآوردیم و باقالی بارش میکردیم!
یا اگر برخی از دولتمردان در اثر اشتغال به برخی از امور از جمله: اختلاس، فساد مالی، رانت خواری، زمینخواری... به طور موقت فراموش کنند که نرخ خدمات دولتی مانند آب و برق و گاز و ماز و بنزین وعوارض و مالیات را افزایش دهند؛ مردم از حیرت دهانشان تا بنا گوش باز میماند!
همچنین اگر مسئولان سختکوش و دلسوز شهر هرت، در گزارشها و آمارهایی که هر از چندگاه یکبار درباره مسائل اقتصادی و اجتماعی مانند: نرخ تورم، رشد اقتصادی، تولید ناخالص ملی، قدرت خرید مردم و درصد بیکاران ارائه میدهند اندکی صداقت نشان می دادند و حداقل یک بار هم که شده به مردم دروغ نمی گفتند، در این صورت بود که مردم در بهت و حیرت فرو میرفتند!
همینطور اگر روزی در شهر هرت، دیده شود که یکی از مدیران دستگاههای اداری در ردههای مختلف مدیریتی، بر اساس شاخصهای توانمندی، تخصص، کاربلدی و شایسته سالاری انتخاب و در راس امور قرار گرفته است؛ جا دارد که مردم از این رویداد نادر و استثنایی تا می توانند شگفت زده شوند!
و بالاخره اگر دراین شهر بر حسب اتفاق، یکی پیدا شود و با اقرار به اینکه توانایی برعهده گرفتن فلان، مسئولیت سنگین و فلان کار مهم را ندارد و به عبارتی برای این کار ساخته نشده است، از قبول آن مسئولیت سرباز زند و بگوید: "بهتر است به جای وی فرد شایستهای را انتخاب کنند آن وقت است که مردم باید مات و مبهوت شوند!! و قس علی هذا. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
ادامه دارد